تفاوت میان نسخههای «دختری که برای ادای دین به انقلاب با پاسداری که دست نداشت ازدواج کرد»
مجتبی کریمی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «== آموزش پرستاری دید تا عازم جبهه شود == ازدواج یک دختر با یک پاسدار عزیز است که...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۵ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۲۸
آموزش پرستاری دید تا عازم جبهه شود
ازدواج یک دختر با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حالا که نتوانستم به جبهه بروم بگذار با این ازدواج دین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم عظمت روحانی این صحنه و ارزش انسانی و نغمههای الهی آنان را نویسندگاه، شاعران، گویندگان، نقاشان، هنرپیشهگان، عارفان، فیلسوفان، فقیهان و هر کس را که شما فرض میکنید نمیتوانند بیان و یا ترسیم کنند و فداکاریها و خداجوییها و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمیتواند با معیارهای رایج ارزیابی کند بیست و پنج، یک، شصت و یک پیام به مناسبت روز زن. این خانم کی است؟ آن جانباز کی است؟ سرکار خانم مهری یزدانی. مهری یزدانی یک دختر هجده، نوزده ساله است در اوایل جنگ که به خاطر دغدغهای که نسبت به جنگ دارد شروع میکند آموزشهای پرستاری دیدن دایی او عازم به جنگ است سراغ دایی میرود تا دایی را راهی بکند که من هم به جنگ بیایم بالاخره این دایی راضی میشود و مهری یزدانی را همراه میکند با خودش تا به سرپل ذهاب میروند در سرپل ذهاب مهری یزدانی چند ماهی از جانبازان پرستاری میکند
خانواده اش مخالف ازدواج بودند
در این مدتی که داشته پرستاری میکرده از جانبازهایی که در دفاع مقدس آسیب دیدند و جانباز شدند میگوید این فکر به ذهن من خطور کرد که من با یک مرد جانباز ازدواج بکنم میگوید این پیشنهاد را به دوستان خودم دادم که من این آمادگی را دارم یکی دو تا از دوستانش افرادی را معرفی میکنند تا آخرین نفری که به او معرفی میشود که بعداً میگویم اسم او چه است این آدم جزوه افرادی است که چک و خنثی انجام میداده در یک ماٌموریتی که داشته مین را خنثی میکرده دو دست خودش را از دست میدهد دو دست قطع میشود یک چشم کاملاً نابینا چشم دیگر قریب به هفتاد درصد بینایی خود را از دست میدهد شهید بروجردی برای این که از مهری یزدانی تحقیق بکند به بیمارستان سرپل ذهاب میآید مهری یزدانی را میبیند با او صحبت میکند به نتیجه میرسد که گزینه خوبی برای ازدواج با آن جانباز محترم است به خواستگاری میروند و همدیگر را میبینند آن جانباز به خواستگاری میآید و مهری یزدانی را میبیند و مهری یزدانی صحبت میکند خانواده مهری یزدانی شدیداً مخالف مدتی طول میکشد تا مهری یزدانی خانواده خودش را راضی بکند ولی خانواده وقتی راضی میشود میگوید از مهر و هر آن چه که بخواهی از جهیزیه و هر آن چه دیگر که بخواهی محرومی قبول میکند با این جانباز ازدواج میکند
همسرش را از دیپلم تا دکتری پیش می برد
این جانباز آن موقع دیپلم دارد جانبازی که بینایی او این قدر ضعیف شده و نمیتواند کتابی بخواند با این جانباز شروع میکند کار کردن جانبازی که حتی احتمال بچهدار شدن به او داده نمیشد با این جانباز شروع میکند کار کردن سه تا بچه از این جانباز میآورد فعالیتهای خود را ادامه میدهد این جانباز تا دکترا پیش میرود و درس میخواند همه کتابهایی را که خوانده مهری یزدانی خوانده و این جانباز فقط از طریق شنیدن درسهای خود را پیش برده تا به جایی میرسد که شما این جانباز را به عنوان یک جانباز فعال در شورای شهر تهران می بینید مجتبی شاکری خانم مهری یزدانی همسر مجتبی شاکری عضو شورای شهر تهران است.
مسول هیئت رزمندگان کل کشور
این خانم فعالیتهای اجتماعی خودش را کم نمیکند بلکه بیشتر مسئول هیئت واحد خواهران هیئت رزمندگان کل کشور میشود، چندی بعد انجمنهای قرآنی کل کشور مسئول واحد خواهران انجمنهای قرآنی کل کشور مهری یزدانی هم چنان فعال مهری یزدانی میگوید من وقتی مشکلات را که در زندگی خودم دیدم مشکلات متعددی هست تصمیم گرفتم برای بقیه خانمهایی که این مشکلات را دارند یک برنامهای بچینم چه قدر این زن فعال فعالیت اجتماعی او را ببینید شروع میکند یک انجمنی را تشکیل دادن انجمن همسران جانبازان قطع نخاع و شیمیایی شهر تهران خانمهای جانباز همسران جانبازان بالای هفتاد درصد قطع نخاع را به همراه همسران جانبازان شیمیایی را دور هم جمع میکند فعالیتهای اجتماعی برای آنها تنظیم میکند و برای اینها کلاسهای متعدد برگزار میکند یک جمع بسیار قشنگ که وقتی این جمع دور همدیگر جمع میشوند همه آنها پروانهوار دور مهری یزدانی میگردند همسران جانبازان حضرت آقا میگویند مسئله جانبازان قطع نخاع و درصد بالای ما از مسئله شهادت بالاتر است مسئله پرستاری و همسری جانبازان از مسئله آنها هم بالاتر است وقتی مسئله بالاتر است اجر بیشتر است اجر وقتی بیشتر است یعنی جهاد سنگینتر است.
رانندگی در دهه شصت
داستانهای خیلی خاصی خانم یزدانی دارند که زندگی او را در ابعاد مختلف شما میتوانید بسنجید همان سال شصت و یک که اصلاً مرسوم نیست خانمی رانندگی بکند مهری یزدانی پشت فرمان در شهر تهران رانندگی میکند که مجتبی آقای شاکری به ما گفتند اگر اشتباه نکنم یک تصادف خیلی بزرگی تصادف زنجیره واری در اتوبان بعثت تهران به وجود میآید که در این تصادف بین یک جمعیت بیست، بیست و پنج نفر رانندهای که همه به همدیگر زدند یک خانم راننده است و آنجا تنها در دهه شصت فرض کنید دهه شصت و مسائل دهه شصت را یک خانم تنها میخواهد بین این آقایان خودش را اثبات بکند و مشکلات را حل بکند شما تصور بکنید سال شصتی را که لولهکشی گاز نبود مهری یزدانی باید کپسول گاز را میگرفت و میبرد و میآورد آب آشامیدنی را باید میرفت میگرفت میآورد پسر بزرگ ایشان تعریف میکرد میگفت ما سه تا پسر بودیم هر سه تا بیرون میرفتیم زنجیرهوار به یک دستش گرفته بود پسر بزرگتر دستش را گرفته و بقیه زنجیرهوار سه نفری گرفته و آن دست پر از میوه و آب و چیزهای دیگر همیشه با همین ترکیب ما میرفتیم و میآمدیم. این خانم چه قدر سختی کشیده برای این که بتواند این شوهر را به این جایگاه برساند در عین حال بتواند این قدر فعالیت بکند.