تفاوت میان نسخه‌های «فرمانده گروه اخلاص»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «بندانگشتی|شهید محمد فاضل == '''جواهر''' == بهار سال 1338 بود و ماه...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۵

شهید محمد فاضل

جواهر

بهار سال 1338 بود و ماه بهشتی اردیبهشت. دومین روز این ماه محمدحسین فاضل صاحب پسری شد که نامش را محمد گذاشت. پسری که دکتر علی شریعتی وقتی برای شرکت در جلسه ای به خانه آن ها آمده بود دستش را گرفت و رو به پدرش گفت: «قدر این پسر را بدانید. محمد جواهر است.»

ممتاز در درس

محمد پس از گذراندن دوران تحصیل در دبستان، راهنمایی و دبیرستان مدرک دیپلم خود را در رشته‌ی ریاضی دریافت کرد و ابتدا در دانشگاه مشهد قبول شد، ولی به علت فعالیت‌های سیاسی بیش از چهار واحد نگذراند و بعد چون تهران را برای ادامه‌ی فعالیت مناسب‌‌تر می‌‌دید، مجدداً با شرکت در کنکور، در دانشگاه صنعتی شریف در رشته‌ی صنایع پذیرفته شد. وی در طول دوران تحصیلی خود محصلی ممتاز بود.

فاتح قلوب در دوچاهی

انقلاب پیروز شد و امام خمینی برای رفع محرومیت های عمیق به خصوص در روستاهای کشور فرمان تأسیس جهاد را صادر کرد. محمد فاضل به سبزوار آمد و با همراهی دوستانش جهاد سبزوار را پایه گذاری کرد و کمر همت بست برای رفع محرومیت از روستاهای شهر. او و دوستانش سختی راه ها و کوره ها را به جان خریدند و قدم به روستاهایی گذاشتند که پیش از این هیچکس به فکرشان نبود. از چاه تلخ تا دوچاهی و دوچاهی انگار آخر دنیا بود و مردمش محرومترین مردم. محمد در دوچاهی با خود عشق برد نه تنها عمران و آبادی. و این عشق فاتح قلوب مردم رنج کشیده و بی پناه آن روستا در دل کویر شد.

پیرو خط امام

محمد فاضل که جزو دانشجویان پیرو خط امام بود در جریان تسخیر لانه جاسوسی حضور داشت. بعد از کور کردن چشم و گوش آمریکا در ایران هر جا می رفت درباره دشمنی های شیطان بزرگ برای مردم می گفت. با این حال دل از خدمت رسانی به محرومین نمی کند. یک بار در همان روزهای تسخیر لانه جاسوسی یکی از دوستانش او را در دوچاهی دید و به او معترض شد که باید الان در تهران باشد یا در شهر و از این فتح برای مردم بگوید. محمد که مشغول کندن چاه برای ساخت توالت برای مردم بود سر برداشت و گفت: «هر کلنگی که اینجا بر زمین میزنم ضربه ای به پیکر استکبار است. من این کار ار کمتر از تسخیر لانه جاسوسی نمی دانم.»

اخلاص در سوسنگرد

در آبان ماه سال ۱۳۵۹ برای رفتن به جبهه عازم تهران شد و با جمعی از دانشجویان برای ملاقات امام خمینی (ره) به قم رفتند و امام در ضمن سخنانی، آنان را برای رفتن به جبهه تشویق نمودند. وی به همراه چهار نفر از جوانان مسلمان و متعهد عضو جهادسازندگی شهرستان سبزوار با نام‌های سیدمصطفی مختاری، مجید مهدوی، حسن فتاحی و مجید کریمی ثانی از طرف بسیج به جبهه‌ی سوسنگرد به عنوان گروه شناسایی مهندسی، اعزام گردیدند. او اسم گروهشان را اخلاص گذاشت و نزدیک دو ماه و نیم در سنگرهای سوسنگرد با حملات چریکی به همراهی سایر برادران بسیج و پاسدار، ضربات سنگینی به نیروهای عراقی وارد کرد.

کربلای هویزه

در تاریخ ۱۳۵۹/۱۰/۱۵ که ارتش در آبادان و خرمشهر به ارتش بعثی حمله کرد ، این جوانان هم از ارتش تقاضا می‌کنند که در جبهه مشارکت کنند ؛ اما ارتش قبول نمی‌کند. روز بعد ۱۳۵۹/۱۰/۱۶ تمامی این رزمندگان در کمال شهامت تعدادی تانک و نفربر را منهدم می‌کنند و دشمن عقب‌نشینی می‌کند. این جوانان به طرف دشمن پیشروی می‌کنند. آن‌ها در بیابان‌های سوسنگرد و هویزه توسط نیروهای عراقی محاصره می‌شوند و بعد از منهدم کردن چند تانگ ، به وسیله‌ی نیروهای عراقی به مسلسل بسته می‌شوند و تمامی شهید می‌شوند.

منبع

https://article.tebyan.net/391537/