تفاوت میان نسخههای «مسجدالجواد مشهد و شهید تدین»
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
[[رده:اهالی مشهد]] | [[رده:اهالی مشهد]] | ||
[[رده:فعالیتهای آموزشی]] | [[رده:فعالیتهای آموزشی]] | ||
[[رده: خراسان رضوی]] |
نسخهٔ ۱۶ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۸
اهمیت کار تربیتی میراث شهید تدین
آن چه که نقطه اصلی و نکته اصلی که مد نظر ما بود و بین کار ما با کار سایر مساجد را فرق میگذاشت در این بود که [در سایر مساجد و محیط اطراف] بحث فرهنگی-آموزشی خیلی بود، الان هم هست. منتها بحث تربیتی خیلی کم بود. آموزش یعنی اینکه یک چیزی به کسی یاد بدهد، یک کلاسی تشکیل میدهید ده جلسه میآیند و خداحافظ [اما] تربیت یک بحثی هست که دو فاکتور مهم میخواهد، یکی وقت زیادی باید بگذارند، حوصله زیادی به خرج دهند و از برای جذب افراد روشهای متنوع و جذابی استفاده کنند و مهمتر از همه کار مداوم، در بحث آموزشی نیست. بحث تربیتی این است که این نوجوان، مثلاً سوم راهنمایی بیاید این تحت تربیت قرار بگیرد، تعلیم با تربیت، دو سال، پنج سال لاینقطع ارتباطش باید با این مجموعه برقرار باشد. روش ما از روز اول اینطور بود. تعجب میکنم آن انرژی که ما داشتیم. اگر مثلاً یک روز، یک جلسهای، یکی غایب میشد، ما پیگیری میکردیم، خود من شخصاً زنگ بارها میزدم، حسن جان دیشب نیامدی، کجا بودی، چی شد. بازخواستش میکردیم، نه بازخواست توبیخی، بازخواست تحقیقی که خب این احساس بکند که باید بیاید مرتب اینطوری نیست که تفریحی بیاید یک کلاسی هم شرکت بکند. ایده این یک مقداری روش خود آقای تدین بود و اصلاً شیوة کاری ایشان این بود. یکی هم خودِ ما حقیقتاً فکر میکردیم در همان عالم نوجوانی، شنیده بودیم که «یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» که بحث تزکیه خیلی مهمتر از بحث تعلیم است یعنی اساس تزکیه است. اگر کسی در بیراهه بود، حالا هزار هم چیز یاد بگیرد، در بیراهه که به نتیجه نمیرسد هیچ وقت، به مقصد نمیرسد. (آقای حسین شوشتری)
نتیجه همقسم شدن/ پیام 16 مادهای امام
در همان عالم بچگی خودمان یکی از چیزهایی که سرلوحه کارمان قرار دادیم در جلسه 10 نفری همان پیام 16 مادهای خودسازی امام بود که این را آوردیم تیتر کار قرار دادیم که عرض کردم همقسم شدیم که همه با همین روال جلو برویم و شروع کنیم روی خودسازی خودمان و بعد جلساتی داشتیم و یادم نیست 2 یا 3 جلسه در هفته بود که در این جلسات دور هم مینشستیم و مثلاً یک دستورالعمل ما این بود که همه مقید باشیم نماز جمعه را برویم، شبهای جمعه دعای کمیل ترک نشود، حداقل صبح به صبح هر روز 1 صفحه قرآن را بخوانیم و… این دستورات کوچک و ساده بود تا بالاتر مثلاً مقید میشدیم روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزههای مستحبی بگیریم و کمکم جمع به جایی رسیده بود در مسایل زیربناییتر مثل بحث خودسازی جوری شده بود که همه راجعبه مسایلی حساسیت داشتیم مثل غیبت و دروغ و… یک فرمولهای عملی هم برای خودمان گذاشته بودیم و قرارمان بر آن بود که اگر یک نفر در جمع خواست غیبت کند یک زنگ هشداری گذاشته بودیم که غیب قطع میشد مثلاً یک اصطلاحی داشتیم یک نفر که میخواست غیبت کند طرف مقابل میگفت زینگ یعنی نباید این حرف را بزنی یا مثلاً کارهایی اینگونه. در همان عالم بچگی به فکر این بودیم که خودمان را تربیت کنیم و نقطه شروعش هم بسیار عالی بود و نتیجهاش هم بسیار خوب بود و تمام نتیجهای هم که راندمان این جمع داشت برمیگشت به همان همقسم شدن اوّلی! (آقای حسین شوشتری)
محبت دینی
یک بذل و بخششهای طرفینی حاکم بود. یک دوستی بین همه بچهها حاکم بود، یعنی اگر یک نفری به رکعت دوم نماز میرسید بعد با هم مینشستند و تحلیل میکردند، خیلی عجیب بود. یعنی به رکعت دوم نماز رسیدن ما را به فکر این میانداخت که چه گناهی کردیم! نمیدانم شاید الان این یک افسانه شده است! …. یا مثلاً یکی از بچهها قرآنش ضعیف بود، در جمع امکان نداشت ضعف قرآنی او بیشتر از 1 ماه طول بکشه، 6 نفری به سرش میریختند تا حلش بکنند. یکی درسش ضعیف بود 4 نفری سراغش میرفتند. یکی بدنش ضعیف بود، یکی اخلاقش و… . اصلاً یک محبتی حاکم بود. ببینید یعنی مبنای صمیمیت محبت دینی بود، یعنی ولایت. در واقع ریشه خیلی قوی بود. این مدلی که شاید توانست جبههها رو پیش ببرد، این مدل بود. در حوزهی روابط و… من اعتقادم این است که این چیزی که امروز تحت عنوان سینرژی و همافزایی گروه در دنیا داره مطرح میشه یکهزارم آن فضاست.
نیروهای اطلاعاتی
در گزینش نیروها مشورت میشد، یک نفر که وارد تشکیلات میشد همهمان میدانستیم که یک نفر وارد مسجد شده، شاید فقط 15 روزی روی این آدم غیرمستقیم مطالعه میکردیم، او را تحت نظر داشتیم، بعداً جلسه میگذاشتیم که اولین برخورد را با این آدم کی انجام بده و چرا و به کدام برنامه دعوتش کند. او را از کدام در وارد کنه؟، بهش بگوییم بیا فوتبال؟، بگوییم بیا اردو؟ بگوییم مثلاً بیا کلاس تقویتی؟ بگوییم بیا مثلاً کلاس رزمی؟ بیا مثلاً فرض کنید فوتبال؟ دوره قرآن؟ یا دعوت کنیم به افطار/ یعنی حرف میزدیم بعد که تصویب میشد یک نفر طبق مأموریت تشکیلاتی جلو میرفت (معماریانی)
دعوا بر سر مسئولیت
دقیقاً همین مدل در جبههها حاکم بود. چون شاخص یک شاخص تربیتی بود، سر ارتقاء دعوا نبود. در جبهه وقتی که فرمانده گردان شهید میشد، فرمانده بعدی معلوم بود کیه، یعنی مثل نور میدرخشید. این در واقع یک فرآیند زنده در تشکیلات است که مسئول نیاز به تبلیغات ندارد، نیاز به این چیزها ندارد، در واقع دقیقاً شاخص انقلابی شایستهسالاری بود. یعنی من اگر امروز احساس میکردم که شما از من بهتری، در واقع میتوانی اداره کنی، بدون هیچ رنجی[میپذیرفتم]. برعکساش رنجآور بود. یعنی دعوا برعکس بود که آقاجان تو که واردتری چرا [مسئولیت را] قبول نمیکنی؟ (معماریانی)
«نقش» یا «شغل»؟ تشکیلات دینی این است!
همه دنبال جایی بودند که تشریفاتی نباشد (بلکه باری را بردارند). یک وقت هست که ما میرویم جای تشریفاتی (نقش تشریفاتی) را میگیریم، یک وقت هست نه تو یاد گرفتهای که عهدهدار باشی، وقتی یاد گرفتی عهدهدار باشی، آن کسی که چای میریزد هم نقش ایفا میکند. این یکی از خصوصیتهای یک تشکیلات دینی است. در تشکیلات دینی تمام اعضای تشکیلات حرف واحد میزنند. من اگر بخواهم با یک تعبیر دیگر به این موضوع نگاه میکنم، میگویم تمامی کسانی که در تشکیلات بودند، حرف داشتند. چه آن کسی که قرار بود کفشها رو جفت کنه، چه آن کسی که قرار بود که جلوی جمع سخنرانی کند و…. .این نکتهی مهمی بود. حضرت عباس(ع) شب عاشورا را برای نماز مهلت گرفت، اما به نظر میرسد که خودشان آن شب نگهبانی میدادند، یعنی «حتی تکون اعمالی و واورادی کلها ورداً واحداً» … در تشکیلات نقشها مهم است نه شغلها. جایگاه ساختاری مهم نیست، نقش مهم است. اینکه در روز قیامت وقتی پردهها کنار رفت آدمها را براساس شغلهایشان دستهبندی نمیکنند، بلکه براساس نقشی که دارند. چه بسا یک نانوا بتواند در بهداشت جامعه 100 برابر یک پزشک نقش ایفا کند. (معماریانی)
جستارهای وابسته
منابع
جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی