تفاوت میان نسخه‌های «خون بارش در شب تاسوعا»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''خون‌ بارش در شب تاسوعا''' یکی‌ دو ساعت بعد از اذان مغربِ شنبه، ۱۸ آذر۱۳۵۷،...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۴۵

خون‌ بارش در شب تاسوعا

یکی‌ دو ساعت بعد از اذان مغربِ شنبه، ۱۸ آذر۱۳۵۷، مردم دسته‌ دسته جلوی مسجد جامع شروع به عزاداری کردند. آن شب مصادف با شب تاسوعا بود و حضور مردم در خیابان‌ها عادی. از تهران به همۀ شهرها دستور داده شده بود که هر طور شده از مردم زهرِ چشم بگیرند تا شاید فضا آرام شود. این دستور به شهربانی سبزوار هم رسیده بود. آن شب نیروهای شهربانی خودشان را به مسجد جامع رساندند. بخشی از نیروها از سمت چهارراه و بخشی هم از سمت خیابان شریعتمداری، مسجد جامع را محاصره کردند. بین نیروهای شهربانی، پاسبان ثابتی هم بود. چند وقتی می‌شد که تهدیدهای او بین مردم گوش‌ به‌ گوش می‌چرخید. گفته بود سال‌هاست تفنگش زنگ زده و می‌خواهد تمیزش کند تا مثل بلبل چه‌چه بزند! شلیک گاز اشک‌آور اولین اقدام نیروهای شهربانی بود. مردم که راهی برای فرار نداشتند، به‌سمت مسجد جامع هجوم بردند. در همین حین تیراندازی به‌سمت مردم شروع شد. هرچند اکثر نیروهای شهربانی هوایی شلیک می‌کردند، ولی یکی‌دو نفر به‌سمت مردم تیراندازی کردند. اولین تیر که از یک کلت کمری شلیک شد، به سر صفرعلی برغمدی اصابت کرد. محمد صانع زرنگ دومین نفری بود که با اصابت گلولۀ ژ۳۳ به قلبش به شهادت رسید. شهید برغمدی چون از روستای برغمد آمده بود؛، برای همین زمان برد تا جنازه‌اش شناسایی شود. ولی شهید صانع زرنگ خانه‌شان یک خیابان بالاتر بود و سریع به پدرش اطلاع داده شد. «اتفاقی است که افتاده. خوش به حالش که در چنین شبی رفته. ان‌شاءالله خداوند کسی که بچۀ من را به این روز انداخته، همین طور گرفتارش کند.» این‌ها تنها جملاتی بود که پدر شهید بر بالین پسرش گفت.

منبع

دایره المعارف انقلاب سبزوار