تفاوت میان نسخه‌های «سرویس تانک فرماندهی»

از قصه‌ی ما
سطر ۵: سطر ۵:
بچه‌ ها تمام‌ واسكازين‌ و روغتهاي‌ آنرا بيرون‌ كشيدند واسكازين‌ و روغن‌ نو به‌ جاي‌ آن‌ ريختنند . تمام‌ شل‌ وگل‌ و لاي‌ آنرا شستند و تميز كردند . تمام‌ موتور را با نفت‌ و فشار شيلنگ‌ باد تميز كردند . حتي‌ خان هاي‌ داخل‌ آنرا هم‌ با روغن‌ ترمز تميز كردند . اين‌ تانك‌ از هرجهت‌ آماده‌ شد .
بچه‌ ها تمام‌ واسكازين‌ و روغتهاي‌ آنرا بيرون‌ كشيدند واسكازين‌ و روغن‌ نو به‌ جاي‌ آن‌ ريختنند . تمام‌ شل‌ وگل‌ و لاي‌ آنرا شستند و تميز كردند . تمام‌ موتور را با نفت‌ و فشار شيلنگ‌ باد تميز كردند . حتي‌ خان هاي‌ داخل‌ آنرا هم‌ با روغن‌ ترمز تميز كردند . اين‌ تانك‌ از هرجهت‌ آماده‌ شد .
صبح‌ كه ‌فرمانده‌ آن‌ آمد ، برايش‌ باور كردني‌ نبود . تانك‌ هم‌ ، تانك ‌فرماندهي‌ بود . گفت‌ شما ميدانيد چكار كرديده‌ايد ؟ گفتم‌ : نه ‌. گفت‌ شما واحد تانك‌ ما را نجات‌ داديد ، براي اينكه‌ اين‌ تانك‌ بايد بر ديگران‌ فرماندهي‌ كند . اگر شما اين‌ كار را انجام ‌نميداديد ، معلوم‌ نبود كه‌ ما بايد چكار ميكرديم‌ .  اين‌ حركت‌ بچه‌هاي‌ جهاد در سرويس‌ تانك‌ فرماندهي‌ يك‌ اثر روحي‌ خوبي‌ را در واحد تانك‌ گذاشته‌ بود .
صبح‌ كه ‌فرمانده‌ آن‌ آمد ، برايش‌ باور كردني‌ نبود . تانك‌ هم‌ ، تانك ‌فرماندهي‌ بود . گفت‌ شما ميدانيد چكار كرديده‌ايد ؟ گفتم‌ : نه ‌. گفت‌ شما واحد تانك‌ ما را نجات‌ داديد ، براي اينكه‌ اين‌ تانك‌ بايد بر ديگران‌ فرماندهي‌ كند . اگر شما اين‌ كار را انجام ‌نميداديد ، معلوم‌ نبود كه‌ ما بايد چكار ميكرديم‌ .  اين‌ حركت‌ بچه‌هاي‌ جهاد در سرويس‌ تانك‌ فرماندهي‌ يك‌ اثر روحي‌ خوبي‌ را در واحد تانك‌ گذاشته‌ بود .
[[رده: جهاد فارسی]]
 
[[رده:مهندسی رزمی]]
[[رده:مهندسی رزمی]]
[[رده:عبدالرحمن جزایری]]
[[رده:دفاغ مقدس]]
[[رده:اهالی شیراز]]
[[رده:اهالی شیراز]]
[[رده:فارس]]

نسخهٔ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۲۷

سردار عبدالرحمن جزایری در طول 8 سال جنگ تحمیلی به عنوان نیروی جهاد فارس در جنگ فعالیت داشت. عبدالرحمن جزایری می گوید: يك‌ تانك‌ ارتشي‌ را از توي‌ باتلاق‌ در آورده‌ و آن را به‌ تعميرگاه‌ منتقل‌ كرديم‌. فرمانده‌ آن‌ تانك‌ آمد و اظهار داشت‌ كه‌ آنرا با تريلي‌ به‌ واحد خودمان‌ منتقل‌ كنيم‌ . گفتم‌ ما اينكار را انجام‌نميدهيم‌ . گفت‌ ، آقا ، تانك‌ مال‌ خودمان‌ است‌ . گفتم‌ كه ‌ميدانيم‌ تانك‌ مال‌ شما هست‌ . بدرد ما هم‌ نميخورد . اينجا قانون‌ دارد . گفت‌ چه‌ قانوني‌ ؟ گفتم‌ ، قانون‌ اينجا اين‌است‌ كه‌ تانك‌ شما بايد سرويس‌ شود. گفت‌ مگر شما ميتوانيد تانك‌ را سرويس‌ كنيد ؟ گفتم‌ ، بله ‌. به‌ ايشان‌ گفتم‌ شما فردا صبح‌ تشريف‌ بياوريد و تانك‌ را سرويس‌ شده‌ ببريد.

بچه‌ ها تمام‌ واسكازين‌ و روغتهاي‌ آنرا بيرون‌ كشيدند واسكازين‌ و روغن‌ نو به‌ جاي‌ آن‌ ريختنند . تمام‌ شل‌ وگل‌ و لاي‌ آنرا شستند و تميز كردند . تمام‌ موتور را با نفت‌ و فشار شيلنگ‌ باد تميز كردند . حتي‌ خان هاي‌ داخل‌ آنرا هم‌ با روغن‌ ترمز تميز كردند . اين‌ تانك‌ از هرجهت‌ آماده‌ شد . صبح‌ كه ‌فرمانده‌ آن‌ آمد ، برايش‌ باور كردني‌ نبود . تانك‌ هم‌ ، تانك ‌فرماندهي‌ بود . گفت‌ شما ميدانيد چكار كرديده‌ايد ؟ گفتم‌ : نه ‌. گفت‌ شما واحد تانك‌ ما را نجات‌ داديد ، براي اينكه‌ اين‌ تانك‌ بايد بر ديگران‌ فرماندهي‌ كند . اگر شما اين‌ كار را انجام ‌نميداديد ، معلوم‌ نبود كه‌ ما بايد چكار ميكرديم‌ . اين‌ حركت‌ بچه‌هاي‌ جهاد در سرويس‌ تانك‌ فرماندهي‌ يك‌ اثر روحي‌ خوبي‌ را در واحد تانك‌ گذاشته‌ بود .