تفاوت میان نسخه‌های «عباس دست طلا»
از قصه‌ی ما
| (۵ نسخهٔ میانی ویرایش‌شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[رضا بارانی]] معروف به [[عباس دست طلا]]. او از قبیله‌ی [[بارانی‌های سیستان]]است. در کودکی به‌خاطر نافرمانی خواهرش از ازدواج با پسری که بزرگ قبیله گفته بود از سیستان به مشهد فرار می‌کنند. از همان دوران مشغول صافکاری ماشین می‌شود. کارش آنقدر خوب است که هیچ وقت مغازه نمی‌گیرد و کارهایش مشترهای خصوصی‌اش هستند. مدتی که در محله‌ی '''قرقی''' کار می‌کرد با '''فاتح''' آشنا می‌شود و کم‌کم وارد فضای مدافعان حرم می‌شود. با مکافات به عراق راه پیدا می‌کند و نهایتا چند بار موجی و مجروح می‌شود. در نتیجه‌ی موج‌گرفتگی دیگر قادر به صافکاری نیست. از طرفی | [[رضا بارانی]] معروف به [[عباس دست طلا]]. او از قبیله‌ی [[بارانی‌های سیستان]] است. در کودکی به‌خاطر نافرمانی خواهرش از ازدواج با پسری که بزرگ قبیله گفته بود از سیستان به مشهد فرار می‌کنند. از همان دوران مشغول صافکاری ماشین می‌شود. کارش آنقدر خوب است که هیچ وقت مغازه نمی‌گیرد و کارهایش مشترهای خصوصی‌اش هستند. مدتی که در محله‌ی '''قرقی''' کار می‌کرد با '''فاتح''' آشنا می‌شود و کم‌کم وارد فضای مدافعان حرم می‌شود. با مکافات به عراق راه پیدا می‌کند و نهایتا چند بار موجی و مجروح می‌شود. در نتیجه‌ی موج‌گرفتگی دیگر قادر به صافکاری نیست. از طرفی بنیاد شهید مجروحیتش را قبول نکرده و حقوقی نمی‌گیرد و همچنان در حال دست و پنجه نرم کردن با مجروحیت‌ها و مشکلاتش است. | ||
== جستارهای وابسته == | |||
* [[مدافعان حرم]] | |||
* [[جانبازان مدافع حریم]] | |||
* [[جنبازان مدافع حرم مشهدی]] | |||
* [[صافکار مشهدی‌ای که جانباز مدافع حرم شد]] | |||
== منابع == | == منابع == | ||
| سطر ۱۴: | سطر ۱۶: | ||
[[رده:ایران]] | [[رده:ایران]] | ||
[[رده:مشهد]] | [[رده:مشهد]] | ||
[[رده: | [[رده:سیستان و بلوچستان]] | ||
[[رده: | [[رده:قبایل]] | ||
[[رده:دفاع]] | [[رده:دفاع]] | ||
[[رده:محله‌ی قرقی مشهد]] | [[رده:محله‌ی قرقی مشهد]] | ||
[[رده:مشهد]] | |||
[[رده: تعمیرکار]] | |||
[[رده:خراسان رضوی]] | |||
[[رده:اهالی مشهد]] | |||
[[رده:اهالی سیستان و بلوچستان]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۷
رضا بارانی معروف به عباس دست طلا. او از قبیله‌ی بارانی‌های سیستان است. در کودکی به‌خاطر نافرمانی خواهرش از ازدواج با پسری که بزرگ قبیله گفته بود از سیستان به مشهد فرار می‌کنند. از همان دوران مشغول صافکاری ماشین می‌شود. کارش آنقدر خوب است که هیچ وقت مغازه نمی‌گیرد و کارهایش مشترهای خصوصی‌اش هستند. مدتی که در محله‌ی قرقی کار می‌کرد با فاتح آشنا می‌شود و کم‌کم وارد فضای مدافعان حرم می‌شود. با مکافات به عراق راه پیدا می‌کند و نهایتا چند بار موجی و مجروح می‌شود. در نتیجه‌ی موج‌گرفتگی دیگر قادر به صافکاری نیست. از طرفی بنیاد شهید مجروحیتش را قبول نکرده و حقوقی نمی‌گیرد و همچنان در حال دست و پنجه نرم کردن با مجروحیت‌ها و مشکلاتش است.
جستارهای وابسته
منابع
دفتر مطالعات جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی
