تفاوت میان نسخه‌های «زهرا حسین زاده امدادگر عکاس»

از قصه‌ی ما
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''خانم زهرا حسین زاده''' متولدسال 1320 در ارسباران هستند و در یک سالگی به تهران ن...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۵

خانم زهرا حسین زاده متولدسال 1320 در ارسباران هستند و در یک سالگی به تهران نقل مکان کرده اند. پدر خانم حسین زاده قبل از انقلاب کارمند اداره فرهنگ و هنر در تهران بودند. خانم حسین زاده در خانه های سازمانی زمان طاغوت بزرگ شده اند اما با این وجود کاملا اصالت دینی خود را حفظ کردند. سال 40 در رشته بهیاری وارد دانشگاه شده اند. سال 47 به عنوان بهیار وارد بیمارستان شده اند. قبل از انقلاب به همراه خانواده در تظاهرات ها و فعالیت های انقلابی شرکت داشتند و شاهد بسیاری از قضایای انقلاب بودند. جزو اولین گروه از خانم هایی بودند که در مدرسه علوی به دیدار امام نائل شده اند. بعد از انقلاب در کلاس های آیت الله بهشتی، مقام معظم رهبری، آقای عسگر اولادی و جاسبی و... شرکت داشتند. همچنین در کلاس های قرآن انجمن اسلامی کل بهداری و کلاس های نهج البلاغه جهاد شرکت می کردند و در بیمارستان نیز در راستای تبلیغ انقلاب و حجاب فعالیت های زیادی داشتند. این فعالیت ها را در قالب برپایی نمایشگاه، پخش فیلم، خرید روسری و چادر برای افراد بی حجاب و... انجام می دادند. همچنین با گروهک های دیگر نیز در بیمارستان بحث و گفتگو داشتند. عضو انجمن اسلامی بیمارستان معیری تهران بودند و در یازده عملیات به عنوان امدادگر و پرستار شرکت داشته اند و خاطرات بسیار پر باری از این دوران دارند. در طی دوران امدادگری نیز عکس هایی با دوربین خود از مجروحین و منطقه گرفته و گنجینه خوبی از عکس ها را دارند.

عملیات هایی که در آن حضور داشتند:

1. محاصره آبادان خرمشهر و اشغال خرمشهر 2. در عملیات مختلف سوسنگرد 3. در عملیات های شکست حصر ابادان، 4. والفجر مقدماتی، دهلاویه 5. عملیات فتح المبین 6. عملیات بیت المقدس- آزادی خرمشهر 7. عملیات رمضان 8. عملیات محرم 9. عملیات والفجر3 10. عملیات خیبر 11. عملیات بدر

نمونه خاطرات:

در اتاق عمل هیچ امکاناتی نداشتیم مجروحان با همان لباس رزم به اتاق عمل آورده می شدند. وسایل اولیه کفاف زخم های شدید را به ندرت می داد. برخی مجروحان با جراحت چند عضو خونریزی شدیدی داشتند، بدن هایشان مثل آبکش بود. با کمترین و ساده ترین وسایل، عمل مغز و شکم و قلب و ارتوپدی را انجام می دادیم که در بیمارستان تهران با آن امکانات چنین عمل هایی انجام نمی شد. در آن روزها یادم است به علت اینکه در اتاق عمل لباسم خونی شده بود به مدت پنج روز نتوانستم لباسم را عوض کنم جز به چون بیمارستان جنب پالایشگاه قرار داشت و به آنجا هم حمله شده بود، برای اتاق عمل پرده های ضخیم نصب کرده بودیم و عمل ها را با چراغ قوه انجام می دادیم حتی در غذاخوری غدایمان را در تاریکی می خوردیم و برای اینکه در امان باشیم در بیمارستان «کاتیوشا» گذاشته بودند. زمان بنی صدر به رزمنده ها تجهیزات جنگی و نان و غذا نمی رسید. برای هر سه نفر یک عدد ژ3 با سه فشنگ داده بودند و چون کلاه نمی دادند رزمندگان بیشتر از ناحیه سر زخمی می شدند. هنگام نماز آن هم با ملافه، با وجود اینکه خوابگاه با اتاق عمل فاصله چندانی نداشت. تعداد مجروحان به قدری زیاد بود که تا حیاط بیمارستان در انتظار عمل بودند و ما حتی فرصت به هوش آوردن آن ها را هم نداشتیم، همه بخش ها، راهرو ها و حیاط پر از مجروح بود، مجروحینی را که عمل جراحی شده بودند برای اعزام به شهرستان ها به فرودگاه منتقل می کردیم. بسیاری از این مجروحان به علت نبود مراقبت های لازم و پرستار در فرودگاه به شهادت می رسیدند تا جایی که در فرودگاه در یک روز 32 شهید دادیم. این وضع مرا بسیار ناراحت کرد چراکه این رزمنده ها با زحمت از جبهه ها به پشت جبهه منتقل می شدند و پس از زحمات کادر پزشکی به علت نبود مراقبت های لازم به شهادت می رسیدند. علاوه بر آن مدرسه ای هم بود برای مجروحانی که مدتی باید بستری می شدند و در آنجا هم پرستاری نداشتیم و مجروح از مجروح مراقبت می کرد. وزیر بهداری آن زمان برای سرکشی آمده بودند که مسایل را با ایشان در میان گذاشتم، پس از مطرح کردن این مسایل، در ورزشگاه تختی اهواز 10 نقاهتگاه(با وجود خاکی بودن) برپا کردند. با 700تخت روزانه به 2000مجروح در هر نقاهتگاه رسیدگی می کردیم و در عملیات بدر و خیبر هر روز 10هزار مجروح در نقاهتگاه پذیرش می شد.