تفاوت میان نسخههای «کمک مومنانهی نوجوانان گروه سرود میثاق استان سمنان»
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
نوجوانان گروه سرود بینالمللی میثاق در استان سمنان بعضا برای انجام رزمایش مومنانه و عمل به امر رهبر چندروزی روی زمین های کشاورزی کار کردند و دستمزدشان را به رزمایش مومنانه اختصاص دادند. | نوجوانان [[گروه سرود بینالمللی میثاق]] در استان سمنان بعضا برای انجام رزمایش مومنانه و عمل به امر رهبر چندروزی روی زمین های کشاورزی کار کردند و دستمزدشان را به رزمایش مومنانه اختصاص دادند. | ||
مسجد | [[مسجد المهدی (عج)]] در سمنان همیشه برایم حس و حال دیگری داشته؛ این مسجد از تمام رویدادهای سیاسی و اجتماعی بگیرید تا مناسبتهای مذهبی و دینی، از جشن و سرور و شادی تا ایام حزن و اندوه آلالله (ع) پایگاهی ویژه در سمنان بوده است. | ||
همین چند وقت قبل بود که برای پوشش روز انتخابات مجلس شورای اسلامی در این مسجد غوغایی برقرار بود و همراه به تعدادی از همکاران آن را ثبت و ضبط کرده بودم و حالا شور و حال دیگری در آن رقم میخورد؛ آنهم در روزهای تعطیلی مساجد بهواسطه همهگیری کرونا! | همین چند وقت قبل بود که برای پوشش روز انتخابات مجلس شورای اسلامی در این مسجد غوغایی برقرار بود و همراه به تعدادی از همکاران آن را ثبت و ضبط کرده بودم و حالا شور و حال دیگری در آن رقم میخورد؛ آنهم در روزهای تعطیلی مساجد بهواسطه همهگیری کرونا! | ||
جشن آرزوها امروز در مسجدی شکل میگرفت که ظهور صاحبش، خود آرزوی دیرینهای در قلوب نمازگزارانش بود. | جشن آرزوها امروز در مسجدی شکل میگرفت که ظهور صاحبش، خود آرزوی دیرینهای در قلوب نمازگزارانش بود. |
نسخهٔ ۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۲:۲۳
نوجوانان گروه سرود بینالمللی میثاق در استان سمنان بعضا برای انجام رزمایش مومنانه و عمل به امر رهبر چندروزی روی زمین های کشاورزی کار کردند و دستمزدشان را به رزمایش مومنانه اختصاص دادند.
مسجد المهدی (عج) در سمنان همیشه برایم حس و حال دیگری داشته؛ این مسجد از تمام رویدادهای سیاسی و اجتماعی بگیرید تا مناسبتهای مذهبی و دینی، از جشن و سرور و شادی تا ایام حزن و اندوه آلالله (ع) پایگاهی ویژه در سمنان بوده است. همین چند وقت قبل بود که برای پوشش روز انتخابات مجلس شورای اسلامی در این مسجد غوغایی برقرار بود و همراه به تعدادی از همکاران آن را ثبت و ضبط کرده بودم و حالا شور و حال دیگری در آن رقم میخورد؛ آنهم در روزهای تعطیلی مساجد بهواسطه همهگیری کرونا! جشن آرزوها امروز در مسجدی شکل میگرفت که ظهور صاحبش، خود آرزوی دیرینهای در قلوب نمازگزارانش بود. مسجد المهدی (عج) تنها یک مکان دینی برای برگزاری آیینهای مذهبی برایم نیست و همیشه آن را یک پایگاه مهم سیاسی و اجتماعی دانستهام و این بار هم در جبهههای دیگر سخت مشغول دیده میشد.
وقتی هنر تنها هدف نیست
این بار تعدادی نوجوان شور و حال را باز هم به مسجد آوردهاند؛ گرچه دور هم جمع شده بودند تا کار فرهنگی و هنری انجام دهند؛ اما این هدف برایشان مانع از این نبود تا به سایر امور هم نیمنگاهی داشته باشند. سالهاست که از برادری و اخوت و دوستی دو کشور همسایه میگویند و این برند آنهاست؛ تحکیم روابط میان ایران و افغانستان، بهعنوان دو کشور مسلمان، همسایه و با فرهنگ غنی و از همه مهمتر، زبان و رسوم مشترک. با سرود شروع کرده و به اقدامات انساندوستانه و خیرخواهانه رسیده بودند. گروهی که تشکیل داده بودند، تحت عنوان «میثاق» در استان سمنان و حتی در سطح کشور خیلی کارش گرفته و در بیشتر برنامههای مهم اجرا دارند. حتی سهمشان را از رادیو و تلویزیون هم بهخوبی گرفتهاند. اعضای گروه با یکدیگر همقسم شدهاند که بهترین باشند و بدرخشند. در هر اقدام و راهی، هدفشان درخشش است؛ در عرصه هنر به یک شکل و در عرصه خدمت به دیگران و بهخصوص به هموطنانشان به شکل دیگری.
چند قدمی در دل مسجد
همراه کنار دستم میگفت این بچهها فقط یک گروه سرود نیستند و فعالیتهای مختلفی در عرصههایی دارند که حتی تصورش هم شاید به ذهنتان خطور نکند. وقتی انتهای پلهها را نگاه میکردم که کارتن به دست، از پلهها بالا میآید، رو بهسویش کردم و گفتم: «خب! کمک به جابهجایی چهار تا کارتن که دیگر اینقدر تعریف و تمجید نداره». توضیح میداد که این بچهها هر جا لازم بوده، حضور داشتهاند؛ از مراسم دینی و مذهبی تا عرصههای اجتماعی؛ از جشن و شادی و مولودی تا مراسم عزا و سوگواری و نوحهخوانی. خلاصه هر جا حس شده که میتوانند مؤثر باشند، در میدان حاضر بوده و نه نگفتهاند. نگاهم را چرخاندم. ماسک روی صورت و پیراهن سفیدش نظرم را به خود جلب کرد. بیمکث، گفتم: «خب! مدارس که تعطیل شده، اینها هم از سر بیکاری، خوشتیپ کرده و از روی اقتضای نوجوانی خواستهاند بگویند دستی بر آتش دارند. احتمالاً پدر و مادرشان هم سر کار هستند و این آقایان از سر بیحوصلگی دل به دیدار دوست و رفیق زدهاند». با نگاه عمیقی که گویا از حرفهایم کمی دلخور شده، گفت: فکر کنم باید واضحتر توضیح بدهم... که سخنانش را قطع کردم. این بار گفت: خودت با بچهها صحبت کنی، بهتر نیست؟ هدفم چون تهیه گزارش و مطلب نبود، زیاد استقبال نکردم. ادامه داد: حالا بیشتر آشنا میشوی! با همان صورت معصومانهٔ نوجوانانه، چند باری نگاهمان کرد و کار خود را بود. کارتنهای خرما را به داخل مسجد میآوردند؛ رویش نوشته شده بود: «رطب مضافتی عالی بم». کارتنها برای آنها نسبتاً سنگین بود؛ ولی تا کارتن آخر را وارد مسجد کردند. همه ماسک به صورت و با وجناتی مزین و لباسهای تر و تمیز. یک به یک وارد میشدند. کارتنها بود که پشت به پشت هم دپو میشد.
پایگاهی برای رتق و فتق امور
درون مسجد همچنان حال و هوای نماز و دعا و ذکر برقرار بود. البته بعدتر که توضیح میدادند، گویا در تمام روزهایی که کشور درگیر ویروس کرونا بوده، این مسجد تعطیل نشده؛ از تولید و توزیع ماسک و اقلام ضدعفونیکننده تا مدیریت محلهها و ساماندهی امور مربوط به کرونا، همه و همه، در این پایگاه رتق و فتق میشده. انتهای مسجد، روی دیوار، بنر مشکیرنگ دو سه متریای نصب کرده بودند که نام ماه مبارک رمضان رویش خودنمایی میکرد. گویا مسجدیها آماده شده بودند برای شور و حال هر ساله ماه رمضان؛ اما امسال از آن دلدادگیها خبری نبود؛ پروتکلها اجازه نمیداد و چه دل پردردی داشتند از این «پروتکل»! بههرحال، حفظ جان و سلامت مسجدیها را اوجب تمام تکالیف دیگر میدانستند و چندان دم نمیزدند. گوشه دیگری، بنری عمودی به رنگ آبی با نمادی از دو دست در کنار هم به دیوار میخ کردهاند که در حال هدیه دادن است. فضای کمک یا یاری رمضانه کاملاً به ذهن میآید؛ شاید هم همان «کمک مؤمنانه». جلوتر یک نوجوان دیگر که آبی پوشیده و تمرکزش روی زمین است، کارتنهای خرما را جابهجا میکند. هشت یا شاید هم ۹ تایی کارتن روی هم چیده شده است؛ بعضی خالی و برخی پر. کارتنهای پر را به وسط مسجد میبرند و در ردیفهای مرتبی، کنار سایر کالاها روی زمین میچینند؛ نام دقیق کارشان، «توزیع» است. خرماها را بین ردیفها توزیع میکردند. هر بسته خرما، کنار یک پَک کالایی. چند دقیقهای نگاهشان میکردم. گاهی زیر لب زمزمه میکردم: «إنَّ أحَبَّ المُؤمنِینَ إلَی اللَّهِ مَن أعانَ المُؤمِنَ الفَقیرَ مِنَ الفَقرِ فی دُنیاهُ و مَعاشِهِ».
دستنوشتههایی که نظرم را جلب کرد
آنسوتر، نوجوان دیگری که سن و سالش کمی بیشتر به ذهن میآمد، بین ردیفها حرکت میکرد و کارتن به دست، او هم گویا مسؤول توزیع بود. زیر تابلوی «یا مهدی»، کنار هر پک چیدهشده، یک بسته خرما میگذاشت. رطبی بود گشاینده افطار نیازمندان و مستمندان. گونیهای نارنجیرنگ و راه راه برنج بیش از همه در چشم بود. قد و قوارهاش به گونیهای ۱۰ کیلویی میخورد. کنار هر پَک، ماکارونی و رب گوجهفرنگی و تن ماهی و روغن و خرتوپرتهای دیگر هم گذاشته بودند؛ تقریباً مشابه آنچه در تمام این روزها بارها دیده بودم. رزمایش «کمک مؤمنانه» مملو بود از صحنههای اینچنینی و برایم جذابیت خاصی نداشت؛ جز یک سوژه عادی خبری! کمی که قدم زدم، لابهلای بستهها، دستنوشتههایی نظرم را بیش از بقیه به خود جلب کرد. با خط خوش روی برگههایی نوشته بودند: «یا علی، یا عظیم، یا غفور، یا رحیم» و با گیرههایی به بستههای خرما الصاق کرده بودند. انگار خواسته بودند در کنار بستههای معیشتی، یک هدیه فرهنگی و پیوست دینی هم راهی خانههای امید نیازمندان کرده باشند. همه را با خط خوش و دستنوشت، با رنگهای مختلف به تحریر درآورده بودند و وسط گل قالی، بیش از همه این اسماء شریفه خودش را نشان میداد. تعداد زیادی دستنوشته هم آنطرفتر روی زمین چیده بودند تا همراه با بستهها توزیع کنند. هر کدام با یک مضمون. از دعای فرج امام زمان (عج) تا اسماء حسنی الهی؛ عمدتاً دعای «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» که مناسبتی هم داشت با اسم مسجدی که میزبانشان شده بود: مسجد المهدی (عج). در چیدن دستنوشتهها هم سلیقه به خرج داده بودند؛ به موازات هم، با رنگهایی که چشم را مینواخت. خدا قوت گفتم. کارشان قابل تحسین بود. برای خواندن ادامهی این گزارش به لینک https://www.farsnews.ir/semnan/news/13990303000602/ مراجعه شود.
جستارهای وابسته
منابع
https://www.farsnews.ir/semnan/news/13990303000602/ خبرگزاری فارس