مشکلگشای دستگاههای خراب در جبهه
اولين نيروی فنی که از شيراز خود را به ستاد جهاد فارس در آبادان رساند ، شهيد محمد جواد کريمی بود . او را بايد به حق يك نابغه فني دانست كه در آن شرايط سخت خدا او را به جهاد فارس عطا كرد. عباس معلمی ميگويد: شهيد محمد جواد كريمي وقتي به جبهه آمد يك دانشآموز بود. يكمرتبه من از جواد سؤال كردم كه چه تخصصي داري ؟ گفت من تابستانها براي كمكخرجي خانواده، كار باتري سازي خودرو را انجام ميدهم. شاگرد يك باتري سازي در فلكة فرودگاه قديم بود. تمام امكانات مهندسي مانند لودر، بلدوزر، پل شناور و كانالكن عراقي را جواد كريمي رانندگي و تعمير ميكرد. هر مشكلي براي دستگاهها پيش ميآمد، مشكل گشاي آن جواد كريمي بود . يك بچّه دانشآموز ظرف شش ماه تعميركار دستگاههاي مختلف شده بود .
يكي از شناورهاي غنيمتي روشن نمي شد . شهيد جواد كريمي براي روشن كردن آن خيلي تلاش كرد . من ديدم كه ايشان در آن شناور دنبال چيزي ميگردد. گفتم دنبال چي ميگردي؟ گفت مي خواهم اتومات استارتش را پيدا كنم. گفتم مگرشما اين نوع شناور را قبلا" ديدهاي؟ گفت نه ولي از ژيان تا هواپيما اتومات ها مثل يكديگراست؛ فقط اندازه آنها فرق ميكند. اگر اين نكته را بداني و دنبال آن بگردي، آنرا پيدا ميكني. اتفاقا" با جستجو، اتومات شناور را پيدا كرده، هر طوري بود آن را روشن كرد و به راه افتاد ولي شناور حين حركت در نخلستان پشت چند نخلگيركرد و در همين حين زنجيرهايش هم قفل كرده بود. ما با تلاش زياد موفّق به حركت آن نشديم. يكي از افسران نيروي زميني به آنجا آمد و گفت چكار ميكنيد؟ جريان را شرح داديم، گفت من راننده تانك چيفتن هستم. ما خيلي خوشحالشديم و گفتيم شما اين شناور را براي ما راه بيندازيد. ايشان گفت چيفتن انگليسي است و اين روسي. از زمين تا آسمان با يكديگر فرق دارند و من از اين سردر نميآورم. من به ايشان گفتم كه در شيراز يك ژيان دارم، آن هم كه توي شناور نشسته دانشآموز است و گواهينامه هم ندارد. به شما قول ميدهم كه اگر عصر به مقر جهاد بيايي اين شناور آنجاست. همينطور شد، جواد آن قدر اين ماشين را دستكاري كرد تا آن را راه انداخت. اولين نيروی فنی که از شيراز خود را به ستاد جهاد فارس در آبادان رساند ، شهيد محمد جواد کريمی بود . او را بايد به حق يك نابغه فني دانست كه در آن شرايط سخت خدا او را به جهاد فارس عطا كرد. عباس معلمی ميگويد: شهيد محمد جواد كريمي وقتي به جبهه آمد يك دانشآموز بود. يكمرتبه من از جواد سؤال كردم كه چه تخصصي داري ؟ گفت من تابستانها براي كمكخرجي خانواده، كار باتري سازي خودرو را انجام ميدهم. شاگرد يك باتري سازي در فلكة فرودگاه قديم بود. تمام امكانات مهندسي مانند لودر، بلدوزر، پل شناور و كانالكن عراقي را جواد كريمي رانندگي و تعمير ميكرد. هر مشكلي براي دستگاهها پيش ميآمد، مشكل گشاي آن جواد كريمي بود . يك بچّه دانشآموز ظرف شش ماه تعميركار دستگاههاي مختلف شده بود .
يكي از شناورهاي غنيمتي روشن نمي شد . شهيد جواد كريمي براي روشن كردن آن خيلي تلاش كرد . من ديدم كه ايشان در آن شناور دنبال چيزي ميگردد. گفتم دنبال چي ميگردي؟ گفت مي خواهم اتومات استارتش را پيدا كنم. گفتم مگرشما اين نوع شناور را قبلا" ديدهاي؟ گفت نه ولي از ژيان تا هواپيما اتومات ها مثل يكديگراست؛ فقط اندازه آنها فرق ميكند. اگر اين نكته را بداني و دنبال آن بگردي، آنرا پيدا ميكني. اتفاقا" با جستجو، اتومات شناور را پيدا كرده، هر طوري بود آن را روشن كرد و به راه افتاد ولي شناور حين حركت در نخلستان پشت چند نخلگيركرد و در همين حين زنجيرهايش هم قفل كرده بود. ما با تلاش زياد موفّق به حركت آن نشديم. يكي از افسران نيروي زميني به آنجا آمد و گفت چكار ميكنيد؟ جريان را شرح داديم، گفت من راننده تانك چيفتن هستم. ما خيلي خوشحالشديم و گفتيم شما اين شناور را براي ما راه بيندازيد. ايشان گفت چيفتن انگليسي است و اين روسي. از زمين تا آسمان با يكديگر فرق دارند و من از اين سردر نميآورم. من به ايشان گفتم كه در شيراز يك ژيان دارم، آن هم كه توي شناور نشسته دانشآموز است و گواهينامه هم ندارد. به شما قول ميدهم كه اگر عصر به مقر جهاد بيايي اين شناور آنجاست. همينطور شد، جواد آن قدر اين ماشين را دستكاري كرد تا آن را راه انداخت.