شهیدی که پس از هفت سال صاحب نام شد
عشق در خط مقدم جبهه مسلمان و مسیحی، پیر و جوان، عاقل و نادان، فرمانده و سرباز، زن و مرد نمیشناخت، همه با جوهر خونشان نامه شهادت را امضا کردند، آنها که سربندشان نام حسین داشت و با عشق از سر گذشتند؛ از جان گذشتگانی که هنوز خیلیها را چشم انتظار بی خبری از عشقبازیشان نگه داشتهاند.
شهید «هراچ هاکوپیان» از رزمندگان ارامنه یکی از همین عاشقانی است که پس از ۳۳ سال چشم انتظار گذاشتن پدر و مادرش بالاخره رخ نمایی کرده است، شهیدی که او را به دلیل تبعیتش از دین مسیح «حواریون انقلاب» مینامند.
مفقودالاثر شدن شهید هراچ هاکوپیان
شهید «هراچ هاکوپیان» بیستم فروردین ماه سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۹ در منطقه عملیاتی «باباهادی» در شمال قصر شیرین به فیض شهادت نائل آمد و گروههای تفحص در سال ۹۱ پیکر مطهر شهید هاکوپیان را به عنوان شهید گمنام شناسایی کردند و پیکر این شهید در سال ۹۲ همزمان با شهادت حضرت زهرا (س) در محل «یادمان شهدای گمنام دانشگاه آزاد زاهدان» آرام گرف.
هویت پیکر این شهید بزرگوار سال 99 یعنی هفت سال پس از تدفین در دانشگاه آزاد زاهدان از طریق آزمایش دی انای شناسایی شد و فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح به همراه اسقف اعظم «سیپان کاشجیان» پیشوای مذهبی ارامنه اصفهان و جنوب ایران با حضور در منزل شهید جاوید الاثر هاکوپیان خبر پایان انتظار ۳۳ ساله را به خانواده اش اعلام کردند.
شهادت در عملیات کربلای 9
«آسانت هاکوپیان» خواهر بزرگتر شهید میگوید: هراچ ۱۸ ساله بود که به جنگ رفت، برادرم برای گذران دوران خدمت سربازی به جبهه رفت، دو سال سربازی اش که تمام شد دوباره راهی جبهه شد تا کارهای پایان خدمتش را انجام دهد، همزمان با بازگشت برادرم به جبهه عملیات کربلای ۹ نیز در دستور کار بود، او آن شب در عملیات و با هدف آزادسازی منطقه باباهادی در شمال شرقی قصر شیرین شرکت میکند؛ عملیات با موفقیت انجام و به منطقه خودش باز میگردند اما برادرم متوجه غیبت یکی از دوستانش میشود.
از هر کس سراغ «هنریک درآوانسیان» را میگیرد کسی از او خبر ندارد، یکی از رزمندگان به برادرم میگوید «هنریک آن طرف خط مقدم زخمی شده و نمیتواند به عقب برگردد، هراچ قصد رفتن به سوی دوستش را میکند، هر چه میگویند اگر بروی زنده بر نمیگردی، میگوید باید بروم، اگر نروم نمیتوانم جواب مادر هنریک را بدهم. برادرم پس از بحث فراوان با دیگر فرماندهان و رزمندگان به راهش ادامه میدهد، هراچ دنبال هنریک رفت و دیگر برنگشت...
هراچ از جبهه برای همه فامیل نامه مینوشت
هراچ مانند معنای نامش چشمهای آتشینی داشت، او مهربانترین برادرم بود، من متولد ۴۱ و هراچ متولد ۴۴ بود، هر بار ناراحت بودم برادرم به من دلداری میداد، هر چند کوچکتر از من بود اما همیشه برایم رفتاری مردانه داشت و من میتوانستم به او تکیه کنم، هراچ بسیار مهربان بود، او هر روز به دوست و آشنا سر میزد، او حتی زمانی که در جبهه بود برای همه فامیل نامه مینوشت و جویای حال همه میشد، او همیشه در کارها به مادر و پدرم کمک میکرد و تا مادامی که با ما بود زندگی بر ما بسیار شیرین میگذشت.»
اخلاق خوب و فوتبال حرفهای دو ویژگی هراچ بود
«آسانت» خواهر هراچ با لبخندی روی لب و با افتخار از برادر شهیدش به عنوان یک فوتبالیست نیز یاد میکند: «هراچ عضو تیم سوان بود، او و دوستانش در زمین سوان بازی میکردند هر چند این زمین کیفیت لازم را نداشت اما همیشه محل تمرین و ورزش حرفهای تیم ارامنه بود، برادرم آنقدر حرفهای بازی میکرد که هنوز هم دوستان قدیمیاش از حرفهای بودن او سخن میگویند و بیشترین محبوبیتش را هم در بین ارامنه از اخلاق خوب و فوتبال حرفهای اش به دست آورده بود.»
شهیدی که سالها مهمان زاهدانی ها بود پس از ۳۳ سال به زادگاهش برمیگردد تا چشمهای بی قرار پدر و مادر و خانواده اش این بار قرار حضور پاره تنشان را در کنار خویش تجربه کند.
منابع
«پایان چشم انتظاری ۳۳ ساله برای هراچ». خبرگزاری مهر. 2 مهر 99.
«تشییع پیکر شهید هراچ هاکوپیان در اصفهان». خبرگزاری مهر. 11 مهر 99.