سنگ صبور خانوادهی آزادهها
اداره اسرا و مفقودان در طول سالهای جنگ بعد از آن خانه امید خانوادههایی شده بود که رزمندههایشان را در جبهه ها گم کرده بودند، آنقدر بیتاب فرزند و همسران خود بودند که گاه بازیچه دست شایعات میشدند و دوست داشتند به بهای تمامشدن کابوسها این شایعات حقیقت داشته باشد؛ برای مثال دنبال گمشدههایشان در زندانهای اردن و… میگشتند. من تمام روزهای انتظار همسر سرلشکر خلبان حسین لشگری، ا برای بازگشت همسرش از اسارت را به چشم دیده ام. سال 59 برای شناسایی هوایی میروند و دیگر برنمیگردند تا سال 74 مفقودالاثر بود و کسی از او خبر نداشت. هر روز همسرش به اداره اسرا و مفقودان میآمد و همیشه منتظر شنیدن یک خبر خوب بود. سال 74 نماینده صلیبسرخ توانسته بود از او در اسارتگاههای عراق عکس بیندازد. روزی که این عکس و پیامها به اداره ما رسید را هیچ وقت فراموش نمیکنم . ایشان بعد از 18 سال از اسارت برگشتند. من با تمام خانوادههای اسرا و مفقودان زندگی میکردم و پا به پای خیلی از مادران اشک میریختم. خیلی از مادران هنوز چشم به راه هستند. همین پارسال بود که خواهر شهید ی تعریف میکرد:« مادرم تنها در خرمشهر است. وحید سال 1359 به جبهه رفته و هنوز برنگشته است اما مادرم هر روز چشم به راه اوست و جایی نمیرود و میگوید وحید فقط اینجا را بلد است، خانه شما را بلد نیست.» [۱]