۱٬۲۵۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «مهدی بیست ساله، دست خالی، توی خط خرمشهر، گیر داده به سرهنگِ فرمانده که « '''چرا هیچ کاری نمی کنین؟ یه اسلحه به من بدید برم حساب این عراقیها رو برسم.''' » سرهنگ دست می گذارد روی شانه ی مهدی و می گوید « صبر کن آقا جون. نوبت شما هم می رسه. » مهدی می گوید...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|