ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «باران»

از قصه‌ی ما
۱۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۳۲
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
پس از مرخصی مدتی بعد داوود به جبهه برمی گردد و زخمی می شود و به شهرش می آید. به مدت یک سال داوود و حسن همدیگر را نمی بینند. زیرا هر وقت حسن می آمد مرخصی داوود در جبهه بود و هر وقت داوود می آمد حسن به منطقه رفته بود. یا اینکه داوود وقتی می شنید حسن زخمی شده و در بیمارستان است به آنجا می رفت ولی می گفتند برادرت مرخص شد یا وقتی می رفت لشگر می گفتند حسن تا یک ساعت پیش اینجا بود ولی همین الان به محور رفت.  
پس از مرخصی مدتی بعد داوود به جبهه برمی گردد و زخمی می شود و به شهرش می آید. به مدت یک سال داوود و حسن همدیگر را نمی بینند. زیرا هر وقت حسن می آمد مرخصی داوود در جبهه بود و هر وقت داوود می آمد حسن به منطقه رفته بود. یا اینکه داوود وقتی می شنید حسن زخمی شده و در بیمارستان است به آنجا می رفت ولی می گفتند برادرت مرخص شد یا وقتی می رفت لشگر می گفتند حسن تا یک ساعت پیش اینجا بود ولی همین الان به محور رفت.  
تا اینکه سال 67 بعد از یک سال داوود و حسن همدیگر را در ورودی هفت تپه زمانی که حسن می خواست به خط  برود می بینند. بعد از دو ساعت گفتگو از هم خداحافظی می کنند. همان شب درگیری شروع می شود و همه به فاو می روند. زمان درگیری گروهی را به جلو فرستادند که مانع ورود عراقی ها شوند. حسن هم در میانشان بود. داوود هرکاری کرد که همراهشان برود، نگذاشتند. قیامتی برپا شده بود و او نمی دانست چه کار کند. هرکاری می کردند بچه ها کنارش درو نشوند نمی شد. بسیاری از دوستانش کنارش شهید شدند.  پل شکسته بود. رزمندگان داخل آب می ریختند و رود اروند به رنگ خون درآمده بود. کم کم بوی خون و باروت همه جا را گرفت. نفس داوود بالا نمی آمد. دنبال حسن می گشت. از یکی از بچه های مازندران که آنجا بود پرسید بچه های لشگر 25 کربلا را کجا بردند؟. اما مرد اظهار بی اطلاعی کرد و کانتینری که شهدا در آن بودند را نشانش داد تا اگر کسی را می خواهد در میان آنها پیدا کند. داوود به داخل کانتینر رفت و شهدا را یک یه یک کنار زد تا اینکه توانست پیکر غرق به خون حسن را در میان آنها بیابد.
تا اینکه سال 67 بعد از یک سال داوود و حسن همدیگر را در ورودی هفت تپه زمانی که حسن می خواست به خط  برود می بینند. بعد از دو ساعت گفتگو از هم خداحافظی می کنند. همان شب درگیری شروع می شود و همه به فاو می روند. زمان درگیری گروهی را به جلو فرستادند که مانع ورود عراقی ها شوند. حسن هم در میانشان بود. داوود هرکاری کرد که همراهشان برود، نگذاشتند. قیامتی برپا شده بود و او نمی دانست چه کار کند. هرکاری می کردند بچه ها کنارش درو نشوند نمی شد. بسیاری از دوستانش کنارش شهید شدند.  پل شکسته بود. رزمندگان داخل آب می ریختند و رود اروند به رنگ خون درآمده بود. کم کم بوی خون و باروت همه جا را گرفت. نفس داوود بالا نمی آمد. دنبال حسن می گشت. از یکی از بچه های مازندران که آنجا بود پرسید بچه های لشگر 25 کربلا را کجا بردند؟. اما مرد اظهار بی اطلاعی کرد و کانتینری که شهدا در آن بودند را نشانش داد تا اگر کسی را می خواهد در میان آنها پیدا کند. داوود به داخل کانتینر رفت و شهدا را یک یه یک کنار زد تا اینکه توانست پیکر غرق به خون حسن را در میان آنها بیابد.
== اکنون ==
داوود در عملیات آن شب شیمیایی می شود و بخاطر این مشکل یک فرزند دارد و دیگر نتوانسته بچه دار شود.
داوود در عملیات آن شب شیمیایی می شود و بخاطر این مشکل یک فرزند دارد و دیگر نتوانسته بچه دار شود.
بنا بر سفارش برادرشهیدش که در وصیتنامه اش نوشت " بعد از مرگم سیاه پوش و گریه کن نمی خواهم، قلم به دست و پرچم به دست می خواهم " اکنون داوود موسیقی حماسی و عرفانی می نوازد و مادرش کتابی را از ماجراهای حضور فرزندانش در جبهه تالیف کرده و به چاپ رسانده است.
بنا بر سفارش برادرشهیدش که در وصیتنامه اش نوشت " بعد از مرگم سیاه پوش و گریه کن نمی خواهم، قلم به دست و پرچم به دست می خواهم " اکنون داوود موسیقی حماسی و عرفانی می نوازد و مادرش کتابی را از ماجراهای حضور فرزندانش در جبهه تالیف کرده و به چاپ رسانده است.
داوود توانسته در زمینه موسیقی موفقیت ها ی بسیاری کسب کند و در کنسرت های مختلفی از کشورهای جهان حضور یابد.
داوود توانسته در زمینه موسیقی موفقیت ها ی بسیاری کسب کند و در کنسرت های مختلفی از کشورهای جهان حضور یابد.
۳۹

ویرایش