ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «علی اکبر رستمی»

از قصه‌ی ما
۴۸۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۰۰
بدون خلاصه ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «علی اکبر رستمی، شغلش شیشه بری و رانندگی کامیون است. وقتی به قم رفته بود، از آی...» ایجاد کرد)
 
سطر ۳: سطر ۳:
[[پرونده:R.jpg|50*60px|بندانگشتی|راست]]
[[پرونده:R.jpg|50*60px|بندانگشتی|راست]]
طبق روال هر هفته شب¬های جمعه آیت¬الله دستغیب در مسجد جمعه دعای کمیل دارند، رستمی هم در این مراسم شرکت کرده است. مسجد شلوغ است، علی اکبر که تعدادی عکس فرح و کارتر در حال شراب خوردن را در پیراهن خود قرار داده است، یکی از دوستانش را کنار می کشد و عکس ها را به او می دهد.  دستغیب هم علیه رژیم سخنرانی می¬کند.  مامورین با پرتاب گاز اشک¬آور به مردم داخل مسجدحمله می¬کنند. این¬قدر گاز اشک¬آور پرتاب می¬کنند که چشم¬ها دیگر نمی¬بیند. در این هنگام یکی از خانم¬ها چادر خود را آتش می¬زند تا سوزش چشم مردم کم شود و مردم را به مبارزه تشویق می¬کند و فریاد می¬زند ًپسر رضا کچل بد جوری افتاد تو هچلً و مردم بعد از او تکرار می¬کنند.  مسجد جامع یک در به سمت شاهچراغ و بازار دارد و یکی هم به سمت آستانه، که رستمی از در سمت آستانه خارج می¬شود.  در میان جمعیت میان داری می کند و علیه رژیم شعار می دهد. مامورین رستمی و چند نفر دیگر را دستگیر می¬کنند و سوار بر ریو می¬برند. در فلکه آستانه مامورین با دیدن چند جوان دیگر توقف می¬کنند که آنها را نیز دستگیر کنند. رستمی از این فرصت استفاده کرده و از پشت ریو به پایین می¬پرد. مامورها با باتوم به جانش می¬افتند و چند جوان هم به سمت ماموران سنگ پرتاب می¬کنند.  فردای آن روز دوستان و خانواده رستمی که از او خبری نداشتند به دنبال او می¬روند و بعد از سوال و پرس و جو جسد او را از سردخانه بیمارستان نمازی تحویل می¬گیرند و مشخص می¬شود که او در اثر ضربات باتوم به سر به شهادت رسیده¬است. شهید که به اولین شهید انقلاب در شیراز مشهور می شود.
طبق روال هر هفته شب¬های جمعه آیت¬الله دستغیب در مسجد جمعه دعای کمیل دارند، رستمی هم در این مراسم شرکت کرده است. مسجد شلوغ است، علی اکبر که تعدادی عکس فرح و کارتر در حال شراب خوردن را در پیراهن خود قرار داده است، یکی از دوستانش را کنار می کشد و عکس ها را به او می دهد.  دستغیب هم علیه رژیم سخنرانی می¬کند.  مامورین با پرتاب گاز اشک¬آور به مردم داخل مسجدحمله می¬کنند. این¬قدر گاز اشک¬آور پرتاب می¬کنند که چشم¬ها دیگر نمی¬بیند. در این هنگام یکی از خانم¬ها چادر خود را آتش می¬زند تا سوزش چشم مردم کم شود و مردم را به مبارزه تشویق می¬کند و فریاد می¬زند ًپسر رضا کچل بد جوری افتاد تو هچلً و مردم بعد از او تکرار می¬کنند.  مسجد جامع یک در به سمت شاهچراغ و بازار دارد و یکی هم به سمت آستانه، که رستمی از در سمت آستانه خارج می¬شود.  در میان جمعیت میان داری می کند و علیه رژیم شعار می دهد. مامورین رستمی و چند نفر دیگر را دستگیر می¬کنند و سوار بر ریو می¬برند. در فلکه آستانه مامورین با دیدن چند جوان دیگر توقف می¬کنند که آنها را نیز دستگیر کنند. رستمی از این فرصت استفاده کرده و از پشت ریو به پایین می¬پرد. مامورها با باتوم به جانش می¬افتند و چند جوان هم به سمت ماموران سنگ پرتاب می¬کنند.  فردای آن روز دوستان و خانواده رستمی که از او خبری نداشتند به دنبال او می¬روند و بعد از سوال و پرس و جو جسد او را از سردخانه بیمارستان نمازی تحویل می¬گیرند و مشخص می¬شود که او در اثر ضربات باتوم به سر به شهادت رسیده¬است. شهید که به اولین شهید انقلاب در شیراز مشهور می شود.
فردای آن شب در مهدیه مراسم یادبود شهید رستمی برقرار است، آقای نوقان که مدعو سید هاشم پسر آیت الله دستغیب است در این مراسم سخنرانی می¬کند. خواهر شهید رستمی عکس¬های شهید را از طبقه بالای بر سر مردم در مهدیه می¬ریزد. مراسم با حمله ساواک و پراکنده شدن حاضرین تمام می شود.
[[رده: شهید]]
[[رده: شهید]]
[[رده: اهالی شیراز]]
[[رده: اهالی شیراز]]
[[رده: انقلاب اسلامی]]
[[رده: انقلاب اسلامی]]
[[رده: شهید رستمی]]
[[رده: شهید رستمی]]
۱۴

ویرایش