۴۶۸
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «'''«نامه سرخ ماه»؛ روایت یک دنیا رنج و دلتنگی مادران اسرا از زبان یک نامهرس...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱۷: | سطر ۱۷: | ||
در باز شد. پیرزن با لباس کردی سلام کرد. جواب سلامش را دادم. گفت: «نامه فرهنگ هاوردیه، اوخوه که دیاری، دلم دی تنگ بی کیس».(نامه فرهنگ را آوردی؛ کاش خودش را میآوردی، دلتنگم) گفتم: «مادرجان میاد به امید خدا به زودی انشاءالله...». | در باز شد. پیرزن با لباس کردی سلام کرد. جواب سلامش را دادم. گفت: «نامه فرهنگ هاوردیه، اوخوه که دیاری، دلم دی تنگ بی کیس».(نامه فرهنگ را آوردی؛ کاش خودش را میآوردی، دلتنگم) گفتم: «مادرجان میاد به امید خدا به زودی انشاءالله...». | ||
زبان پیرزن را متوجه نمیشدم، ولی وقتی نامه را به دستش دادم؛ حس مادری را فهمیدم. پیرزن نامه را بوسید و روی قلبش گذاشت و با زبان کردی زمزمه کرد: «لوز، لوز». هوا سرد بود و تاریک ولی گرمای قلب مادرانهاش را حس میکردم. | '''زبان پیرزن را متوجه نمیشدم، ولی وقتی نامه را به دستش دادم؛ حس مادری را فهمیدم. پیرزن نامه را بوسید و روی قلبش گذاشت و با زبان کردی زمزمه کرد: «لوز، لوز». هوا سرد بود و تاریک ولی گرمای قلب مادرانهاش را حس میکردم. | ||
''' | |||
[[رده: اهالی همدان]] | [[رده: اهالی همدان]] | ||
[[رده: هلال اهمر]] | [[رده: هلال اهمر]] |
ویرایش