۱۰۴
ویرایش
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
== طویله جایی برای زندگی! == | == طویله جایی برای زندگی! == | ||
مستقیم رفتم سراغ کدخدای ده برای تحویل گرفتن اتاقی که قرار بود محل اقامتم باشد. در کمال ناباوری جایی که برایم در نظر گرفته بودند، '''طویله خانهشان بود'''. کدخدا گاو و گوسفند و الاغش را به جای دیگری برد و آنجا را به من تحویل داد. | مستقیم رفتم سراغ کدخدای ده برای تحویل گرفتن اتاقی که قرار بود محل اقامتم باشد. در کمال ناباوری جایی که برایم در نظر گرفته بودند، '''طویله خانهشان بود'''. کدخدا گاو و گوسفند و الاغش را به جای دیگری برد و آنجا را به من تحویل داد. | ||
شروع کردم به تمییزکاری. کاه و علوفه و سرگینها را ریختم بیرون و زیراندازم را پهن کردم. والر و فانوسم را گوشهای گذاشتم و رفتم کاسه، بشقاب و رختخوابم را بیاورم. وقتی برگشتم، از چیزی که میدیدم آنقدر شوکه شدم که سرجایم بیحرکت ماندم. روی دیوار، گوشهی زمین، پشت والر مارمولکها راه میرفتند. چارهای جز بیرون کردنشان نداشتم. دمپاییام را دستم گرفتم و افتادم دنبال مارمولکها. | شروع کردم به تمییزکاری. کاه و علوفه و سرگینها را ریختم بیرون و زیراندازم را پهن کردم. والر و فانوسم را گوشهای گذاشتم و رفتم کاسه، بشقاب و رختخوابم را بیاورم. وقتی برگشتم، از چیزی که میدیدم آنقدر شوکه شدم که سرجایم بیحرکت ماندم. روی دیوار، گوشهی زمین، پشت والر مارمولکها راه میرفتند. چارهای جز بیرون کردنشان نداشتم. دمپاییام را دستم گرفتم و افتادم دنبال مارمولکها. | ||
سطر ۱۳: | سطر ۱۴: | ||
چند روز بعد از رفتن پدرومادرم، راهنما هم به قرقره آمد. باورش نمیشد هنوز توی روستا هستم. میگفت فکر میکردم همون روزای اول کم آوردی ورفتی. | چند روز بعد از رفتن پدرومادرم، راهنما هم به قرقره آمد. باورش نمیشد هنوز توی روستا هستم. میگفت فکر میکردم همون روزای اول کم آوردی ورفتی. | ||
انگار دنیا را به من داده بودند. آنقدر خوشحال بودم که گلایه و شکایت را فراموش کردم. بیهیچ اعتراضی فقط ساکم را برداشتم و آمدم بیرون. نفهمیدم چطور خودم را انداختم توی لندور. بعد از آن، هیچکس فکرش را هم نمیکرد دوباره به قُرقُره برگردم. '''اما من سرسختتر از این حرفها بودم. برگشتم و یک سال دیگر هم ماندم.''' | انگار دنیا را به من داده بودند. آنقدر خوشحال بودم که گلایه و شکایت را فراموش کردم. بیهیچ اعتراضی فقط ساکم را برداشتم و آمدم بیرون. نفهمیدم چطور خودم را انداختم توی لندور. بعد از آن، هیچکس فکرش را هم نمیکرد دوباره به قُرقُره برگردم. '''اما من سرسختتر از این حرفها بودم. برگشتم و یک سال دیگر هم ماندم.''' | ||
[[پرونده:Scan0026.jpg|قاب|وسط]] | |||
ویرایش