۱۱۳
ویرایش
زهرا رحیمی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۶: | سطر ۶: | ||
بعد از ازدواج در تابستان ۵۷، همسرش را هم با امام(ره) آشنا میکند. بعد از مطالعه کتاب '''شهادت''' دکتر شریعتی به همسرش میگوید: '''آرزوی من شهادت است؛ ایکاش من شهید شوم.''' | بعد از ازدواج در تابستان ۵۷، همسرش را هم با امام(ره) آشنا میکند. بعد از مطالعه کتاب '''شهادت''' دکتر شریعتی به همسرش میگوید: '''آرزوی من شهادت است؛ ایکاش من شهید شوم.''' | ||
طی یک جلسهای با دوستان مبارز خود برای یک تجمع اعتراضی برنامهریزی میکنند. ۲۸ آبان ۵۷، از همسر باردارش خداحافظی کرده و به دوستانش بهروز وحیدی، محمدتقی حقیقی و یحیی تبریزی ملحق میشود. طبق نقشه در یک مکان پر رفت و آمد با سردادن شعارهای اعتراضی جلب توجه میکنند. بعد از مدتی تعدادی از مردم به آنها ملحق میشوند. مقابل باغ گلستان تبریز که میرسند، توسط ساواک شناسایی میشوند. به سمت آنها شلیک میشود و یکی از تیرها به شانهی او اصابت میکند. هر چهار نفر زخمی میشوند. مامورها آنها را پشت ماشینی گذاشته و با خود میبرند. بعد از سه روز پیگیری، به خانواده اجازه میدهند تا پیکر او را در ازای یک جعبه شیرینی و هزینه گلوله، از بیمارستان تحویل بگیرند. وقتی برای تحویل پیکرش مراجعه میکنند، یکی از پرستارها مخفیانه به خانواده میگوید: '''او زنده بود؛ نگذاشتند خون تزریق کنیم. از | طی یک جلسهای با دوستان مبارز خود برای یک تجمع اعتراضی برنامهریزی میکنند. ۲۸ آبان ۵۷، از همسر باردارش خداحافظی کرده و به دوستانش بهروز وحیدی، محمدتقی حقیقی و یحیی تبریزی ملحق میشود. طبق نقشه در یک مکان پر رفت و آمد با سردادن شعارهای اعتراضی جلب توجه میکنند. بعد از مدتی تعدادی از مردم به آنها ملحق میشوند. مقابل باغ گلستان تبریز که میرسند، توسط ساواک شناسایی میشوند. به سمت آنها شلیک میشود و یکی از تیرها به شانهی او اصابت میکند. هر چهار نفر زخمی میشوند. مامورها آنها را پشت ماشینی گذاشته و با خود میبرند. بعد از سه روز پیگیری، به خانواده اجازه میدهند تا پیکر او را در ازای یک جعبه شیرینی و هزینه گلوله، از بیمارستان تحویل بگیرند. وقتی برای تحویل پیکرش مراجعه میکنند، یکی از پرستارها مخفیانه به خانواده میگوید: '''او زنده بود؛ نگذاشتند خون تزریق کنیم. از خونریزی شهید شد.''' | ||
ویرایش