۳٬۲۲۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «'''چهارشنبه خونین''' یازدهم محرم سال 57 ۱۳۵۷ (21/9/1357آذر) خبری گوش به گوش میچر...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
یازدهم محرم سال 57 ۱۳۵۷ (21/9/1357آذر) خبری گوش به گوش میچرخید. رژیم برای اینکه نشان دهد هنوز در بین مردم طرفدار دارد و در نتیجه مشروعیت دارد، قصد داشت عدهای را از روستاها و حاشیۀ شهر به خیابانها کشانده و یک راهپیمایی در حمایت از شاه و سلطنت راه بیندازد. به مأموران شهربانی نیز برای دفاع از آنها حق تیراندازی داده شده بود. با رسیدن این خبر به گوش انقلابیان، آن را با علمای شهر (آیتالله علوی و آیتالله افقهی) در میان گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا صبح زود جلوی مسجد جامع تجمع کنند تا چماقداران شاه نتوانند وارد خیابان بیهق شوند. این موضوع از طریق بیت آیتالله علوی به مردم اطلاع داده شد. به روستاهای اطراف از جمله افچنگ هم نامه زدند و آنها را باخبر کردند که فردا به شهر بیایند. مردم که هنوز خونشان از کشتار شب تاسوعا به جوش بود، صبح روز دوازدهم محرم همگی جلوی مسجد جامع تجمع کردند. طبق گزارش ساواک، تعدادی از مردم اسفراین هم برای این تجمع به سبزوار آمدند. انقلابیان تعدادی اسلحۀ سرد و چوب نیز از روستاها به شهر آورده و در مسجد جامع گذاشته بودند تا در صورت لزوم، مردم بتوانند در برابر حملة ۀمامور مأموران از خودشان دفاع کنند. برخی از جوانان هم، کوکتل مولوتف و بمبهای دستی ساختند و در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفتند. خبر درست بود. همان روز چماقدارچماقداران که حدود ۲۰20 هزار نفر بودند، با در دست داشتن عکسهای شاه از سی هزارمتری تا دروازه عراق آمدند، در حالی که شعار «جاوید شاه... جاوید شاه» میدادند. شیشههای هر مغازه و خانهای که روی آن عکس امام داشت یا احساس میکردند که صاحب آن انقلابی است، محکوم به شکستن بود. حتی اجناس داخل مغازهها را به تاراج میبردند. با نزدیک شدن آنشاهیها به مدرسة ۀ فخریه، عدهای از مردم حاضر درکه آنجا آنجا حضور داشتند، با آنها آنها درگیر شدند. درگیری شدت گرفت. یکی از شاه دوستها با موتور به مردم حمله کرد و مردم در همین حین موتورش را گرفتند و همانجا همان جا آتش زدند. چماقدارچماقداران شاه که دیدند حریف انقلابیاون نمیشوند پا به فرار گذاشتند. چون احتمال درگیری دوباره وجود داشت، از مردم خواسته شد که از جلوی مسجد پراکنده نشوند. مردم نماز را خواندند و نان و پنیری را که از قبل آماده شده بود را خوردند؛. اما حادثة ۀ اصلی تازه در شرف وقوع بود:. بعد از نماز، مامور مأموران شهربانی با ماشینهایشان به جمعیت نزدیک شدند و به آنها آنها هشدار دادند که متفرق شوند؛. اما وقتی بی بیاعتنایی مردم را به هشدارشان دیدند، شروع به تیراندازی و شلیک گاز اشک آور و تیراندازی کردند. در این حین، برخی از جوانان که در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفته بودند، لاستیکی را آتش زده و به روی ماشین شهربانی انداختند. آتشِ آن، دامن دو نفر از پاسبانها را گرفت. اسلحه ها ها مردم را نشانه گرفته بود. مردم که دیدند مامور مأموران واقعا واقعاً قصد جانشان را دارند، هر کدام هریک به طرفی فرار کردند تا پناه بگیرند. برخی به داخل مسجد جامع رفتند و گروهی هم به کوچه خیابانهای اطراف. عدهای نیز درِ خانههایشان را باز گذاشته بودند تا مردم در آنجا آنجا پناه بگیرند. آیت اللهآیتالله علوی که دید، مامور مأموراین به سمت بهسمت مردم شلیک میکنند، عبایش را باز کرد و گفت: «نزنید.» در آن لحظه، حسین محرومی که از یکی از مامور مأموراین شنیده بود آنها آنها قصد زدن آقای علوی را دارند، با اصرار، هر طور که شده او را از آنجا آنجا دور کرد. تیراندازی ادامه داشت. شهربانی ملزم بود، هرطور که شده مردم را متفرق کند. سفرههای روستائیروستاییان که برای خوردن نان باز شده بود، حالا آغشته به خون شهدا و مجروحاین آغشته بود. در این حادثه که به چهارشنبة ۀ خونین مشهور شد، شش 6 نفر شهید و تعدادی مجروح شدند. رجبعلی ابراهیمی، تقی مشکانی، محمد اعیانی ثانی، محمود رازقندی، رمضانعلی طلوع نیا و، غلامحسین فشتنقی شهدای این فاجعه بودند. مردم تعدادی از شهدا را به مسجد جامع بردنده و از آنجا آنجا به منزل آقای فخر منتقل کردند؛. اما در این بین، اما مامورمأموراین پیکر شهید طلوع و شهید اعیانی را با خود به سردخانة ۀ بیمارستان بردند و خانوادۀة آنها آنها را برای تحویل گرفتن جنازة شهدایشان ملزم کردند به پرداخت پولی به ازای هر تیر پولی پرداخت کنردند تا جنازۀ شهدایشان را تحویل بدهند. حسین محرومی و جواد امین الزارعین وقتی از این ماجرا جریان مطلع شدند، شبانه به بیمارستان رفتند و مخفیانه پیکر شهدا را مخفیانه بیرون آوردند و به خانوادههایشان تحویل دادند. . مجروحاینی هم که به بیمارستان امداد منتقل شده بودند به خون احتیاج داشتند. مردم به محض اینکه فهمیدند، برای خون دادن صف کشیدند. | یازدهم محرم سال 57 ۱۳۵۷ (21/9/1357آذر) خبری گوش به گوش میچرخید. رژیم برای اینکه نشان دهد هنوز در بین مردم طرفدار دارد و در نتیجه مشروعیت دارد، قصد داشت عدهای را از روستاها و حاشیۀ شهر به خیابانها کشانده و یک راهپیمایی در حمایت از شاه و سلطنت راه بیندازد. به مأموران شهربانی نیز برای دفاع از آنها حق تیراندازی داده شده بود. با رسیدن این خبر به گوش انقلابیان، آن را با علمای شهر (آیتالله علوی و آیتالله افقهی) در میان گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا صبح زود جلوی مسجد جامع تجمع کنند تا چماقداران شاه نتوانند وارد خیابان بیهق شوند. این موضوع از طریق بیت آیتالله علوی به مردم اطلاع داده شد. به روستاهای اطراف از جمله افچنگ هم نامه زدند و آنها را باخبر کردند که فردا به شهر بیایند. مردم که هنوز خونشان از کشتار شب تاسوعا به جوش بود، صبح روز دوازدهم محرم همگی جلوی مسجد جامع تجمع کردند. طبق گزارش ساواک، تعدادی از مردم اسفراین هم برای این تجمع به سبزوار آمدند. انقلابیان تعدادی اسلحۀ سرد و چوب نیز از روستاها به شهر آورده و در مسجد جامع گذاشته بودند تا در صورت لزوم، مردم بتوانند در برابر حملة ۀمامور مأموران از خودشان دفاع کنند. برخی از جوانان هم، کوکتل مولوتف و بمبهای دستی ساختند و در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفتند. خبر درست بود. همان روز چماقدارچماقداران که حدود ۲۰20 هزار نفر بودند، با در دست داشتن عکسهای شاه از سی هزارمتری تا دروازه عراق آمدند، در حالی که شعار «جاوید شاه... جاوید شاه» میدادند. شیشههای هر مغازه و خانهای که روی آن عکس امام داشت یا احساس میکردند که صاحب آن انقلابی است، محکوم به شکستن بود. حتی اجناس داخل مغازهها را به تاراج میبردند. با نزدیک شدن آنشاهیها به مدرسة ۀ فخریه، عدهای از مردم حاضر درکه آنجا آنجا حضور داشتند، با آنها آنها درگیر شدند. درگیری شدت گرفت. یکی از شاه دوستها با موتور به مردم حمله کرد و مردم در همین حین موتورش را گرفتند و همانجا همان جا آتش زدند. چماقدارچماقداران شاه که دیدند حریف انقلابیاون نمیشوند پا به فرار گذاشتند. چون احتمال درگیری دوباره وجود داشت، از مردم خواسته شد که از جلوی مسجد پراکنده نشوند. مردم نماز را خواندند و نان و پنیری را که از قبل آماده شده بود را خوردند؛. اما حادثة ۀ اصلی تازه در شرف وقوع بود:. بعد از نماز، مامور مأموران شهربانی با ماشینهایشان به جمعیت نزدیک شدند و به آنها آنها هشدار دادند که متفرق شوند؛. اما وقتی بی بیاعتنایی مردم را به هشدارشان دیدند، شروع به تیراندازی و شلیک گاز اشک آور و تیراندازی کردند. در این حین، برخی از جوانان که در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفته بودند، لاستیکی را آتش زده و به روی ماشین شهربانی انداختند. آتشِ آن، دامن دو نفر از پاسبانها را گرفت. اسلحه ها ها مردم را نشانه گرفته بود. مردم که دیدند مامور مأموران واقعا واقعاً قصد جانشان را دارند، هر کدام هریک به طرفی فرار کردند تا پناه بگیرند. برخی به داخل مسجد جامع رفتند و گروهی هم به کوچه خیابانهای اطراف. عدهای نیز درِ خانههایشان را باز گذاشته بودند تا مردم در آنجا آنجا پناه بگیرند. آیت اللهآیتالله علوی که دید، مامور مأموراین به سمت بهسمت مردم شلیک میکنند، عبایش را باز کرد و گفت: «نزنید.» در آن لحظه، حسین محرومی که از یکی از مامور مأموراین شنیده بود آنها آنها قصد زدن آقای علوی را دارند، با اصرار، هر طور که شده او را از آنجا آنجا دور کرد. تیراندازی ادامه داشت. شهربانی ملزم بود، هرطور که شده مردم را متفرق کند. سفرههای روستائیروستاییان که برای خوردن نان باز شده بود، حالا آغشته به خون شهدا و مجروحاین آغشته بود. در این حادثه که به چهارشنبة ۀ خونین مشهور شد، شش 6 نفر شهید و تعدادی مجروح شدند. رجبعلی ابراهیمی، تقی مشکانی، محمد اعیانی ثانی، محمود رازقندی، رمضانعلی طلوع نیا و، غلامحسین فشتنقی شهدای این فاجعه بودند. مردم تعدادی از شهدا را به مسجد جامع بردنده و از آنجا آنجا به منزل آقای فخر منتقل کردند؛. اما در این بین، اما مامورمأموراین پیکر شهید طلوع و شهید اعیانی را با خود به سردخانة ۀ بیمارستان بردند و خانوادۀة آنها آنها را برای تحویل گرفتن جنازة شهدایشان ملزم کردند به پرداخت پولی به ازای هر تیر پولی پرداخت کنردند تا جنازۀ شهدایشان را تحویل بدهند. حسین محرومی و جواد امین الزارعین وقتی از این ماجرا جریان مطلع شدند، شبانه به بیمارستان رفتند و مخفیانه پیکر شهدا را مخفیانه بیرون آوردند و به خانوادههایشان تحویل دادند. . مجروحاینی هم که به بیمارستان امداد منتقل شده بودند به خون احتیاج داشتند. مردم به محض اینکه فهمیدند، برای خون دادن صف کشیدند. | ||
بعدازظهر چهارشنبة ۀ خونین که درگیریها خوابید، شهربانی با بلندگو در شهر اعلام کرد: «از خانههایتان بیرون نیایید.، میدانیم که مردم سبزوار خرابکار نیستند.، اگر کسی بیرون بیاید، ما مسئولیتش را نمیپذیریم. شهر حکومت نظامی است.» | |||
اما فردای آن روز، باز هم شمار زیادی از مردم به خیابان آمدند و پیکر شهدا را با شکوه تشییع کردند. در پی این حادثه، آیت اللهآیتالله شیرازی در پیامی به آیت اللهآیتالله فخرالدین افقهی، این اعمال ضد انسانی و اسلامی را به شدت بهشدت محکوم و از مردم داغدیدة ۀ سبزوار دلجویی کرد. نمایندگان سبزوار در مجلس شورای ملی آقایان حسن متولی و کاظم اسکویی، نمایندگان سبزوار در مجلس شورای ملی، نیز در تاریخ ۲۳23 آذر 57 ۱۳۵۷ با ارسال نامهای به جواد سعید، ریاست وقت مجلس، اعتراض خود را دربارۀ نسبت به حوادث نهم و دوازدهم محرم اعلام کردند و خواستار رسیدگی به این موضوع شدند | اما فردای آن روز، باز هم شمار زیادی از مردم به خیابان آمدند و پیکر شهدا را با شکوه تشییع کردند. در پی این حادثه، آیت اللهآیتالله شیرازی در پیامی به آیت اللهآیتالله فخرالدین افقهی، این اعمال ضد انسانی و اسلامی را به شدت بهشدت محکوم و از مردم داغدیدة ۀ سبزوار دلجویی کرد. نمایندگان سبزوار در مجلس شورای ملی آقایان حسن متولی و کاظم اسکویی، نمایندگان سبزوار در مجلس شورای ملی، نیز در تاریخ ۲۳23 آذر 57 ۱۳۵۷ با ارسال نامهای به جواد سعید، ریاست وقت مجلس، اعتراض خود را دربارۀ نسبت به حوادث نهم و دوازدهم محرم اعلام کردند و خواستار رسیدگی به این موضوع شدند | ||
== منبع == | == منبع == |