ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «فرستنده کاشان گیرنده کاشان»

از قصه‌ی ما
۱۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۷
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۲۳: سطر ۲۳:
بعد از 15 خرداد 42 رژیم نسبت به آیت‌الله خمینی و فعالیت‌های ایشان خیلی حساس شد. حتی از بردن نام‌شان در منبرها هم ناراضی بود و نمی‌‌خواست ایشان به عنوان مرجع تقلید مطرح شود. ساواک هم انتشار رسالة ایشان را ممنوع و حتی عده‌ای را به خاطر ‏‎ ‎‏پخش رساله‌ها بازداشت و زندانی کرد. ولی مردم باز هم دنبال رسالة آیت‌الله بودند. دیدم کاری که من باید انجام دهم این است که رسالة آقا را پخش کنم و به دست مردم برسانم.  
بعد از 15 خرداد 42 رژیم نسبت به آیت‌الله خمینی و فعالیت‌های ایشان خیلی حساس شد. حتی از بردن نام‌شان در منبرها هم ناراضی بود و نمی‌‌خواست ایشان به عنوان مرجع تقلید مطرح شود. ساواک هم انتشار رسالة ایشان را ممنوع و حتی عده‌ای را به خاطر ‏‎ ‎‏پخش رساله‌ها بازداشت و زندانی کرد. ولی مردم باز هم دنبال رسالة آیت‌الله بودند. دیدم کاری که من باید انجام دهم این است که رسالة آقا را پخش کنم و به دست مردم برسانم.  
با زحمت زیادی رساله می¬آوردم. یکی از کتاب¬فروشی¬های تهران به نام مؤسسة علمیة اسلامیه  رساله‌ها را چاپ می¬کرد و آن را برایم می¬فرستاد. روی آن هم می¬نوشت: «فرستنده: یزدانخواه/ گیرنده: یزدانخواه» تا اگر اتفاقی افتاد معلوم نشود از کجا تهیه شده است. اوایل چون جوان بودم نمی¬ترسیدم و رساله‌ها را در مغازه می‌گذاشتم اما بعداً رفقا گفتند اینجا خطرناک است. برای همین مکان آن را تغییر دادم. به بعضی از بازاری‌ها می¬گفتم دو تومان از فروش این رساله‌ها برای شما و آنها راضی می‌شدند رساله‌ها را در مغازه‌شان پنهان کنم. مدتی هم آقای خدابخش  کمکم می‌کرد. گاهی به او زنگ می¬زدم که تعدادی رساله آمده است. بندة خدا می¬آمد و آنها را به خانه‌اش می¬برد. بعد چندتا چندتا برایم می¬آورد. پنج‌تا می¬آورد و مخفی می¬کردم و یکی‌یکی می¬فروختم تا تمام می¬شد.
با زحمت زیادی رساله می¬آوردم. یکی از کتاب¬فروشی¬های تهران به نام مؤسسة علمیة اسلامیه  رساله‌ها را چاپ می¬کرد و آن را برایم می¬فرستاد. روی آن هم می¬نوشت: «فرستنده: یزدانخواه/ گیرنده: یزدانخواه» تا اگر اتفاقی افتاد معلوم نشود از کجا تهیه شده است. اوایل چون جوان بودم نمی¬ترسیدم و رساله‌ها را در مغازه می‌گذاشتم اما بعداً رفقا گفتند اینجا خطرناک است. برای همین مکان آن را تغییر دادم. به بعضی از بازاری‌ها می¬گفتم دو تومان از فروش این رساله‌ها برای شما و آنها راضی می‌شدند رساله‌ها را در مغازه‌شان پنهان کنم. مدتی هم آقای خدابخش  کمکم می‌کرد. گاهی به او زنگ می¬زدم که تعدادی رساله آمده است. بندة خدا می¬آمد و آنها را به خانه‌اش می¬برد. بعد چندتا چندتا برایم می¬آورد. پنج‌تا می¬آورد و مخفی می¬کردم و یکی‌یکی می¬فروختم تا تمام می¬شد.
<br>
<br>
<br>




سطر ۴۶: سطر ۴۲:


[https://bookroom.ir/book/74003/%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D8%B4-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%86 پاتوق کتاب فردا]
[https://bookroom.ir/book/74003/%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D8%B4-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%86 پاتوق کتاب فردا]


[http://www.ghatreh.com/news/nn55948209/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87 قطره]
[http://www.ghatreh.com/news/nn55948209/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87 قطره]
۱۳۴

ویرایش