۳٬۲۲۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «گفت و گ. با بهروز آوندی پور, مربی امور تربیتی در دهه60 از چه مقطعی وارد آموزش و...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
از چه مقطعی وارد آموزش و پرورش شدید؟ | از چه مقطعی وارد آموزش و پرورش شدید؟ | ||
سال 1349 وارد آموزش و پرورش شدم. چند سالی در مازندران بودم، بعد منتقل شدم تبریز. برای طی آموزش، رفتم تهران و انستیتو امور هنری برای ادامهی تحصیل. بعد از آن هم به عنوان دبیر پرورشی در مدارس آن سالها مشغول به کار شدم. | سال 1349 وارد آموزش و پرورش شدم. چند سالی در مازندران بودم، بعد منتقل شدم تبریز. برای طی آموزش، رفتم تهران و انستیتو امور هنری برای ادامهی تحصیل. بعد از آن هم به عنوان دبیر پرورشی در مدارس آن سالها مشغول به کار شدم. | ||
اولین مدرسهای که رفتید کدام مدرسه بود؟ | اولین مدرسهای که رفتید کدام مدرسه بود؟ | ||
سال 55 بود که به عنوان دبیر پرورشی رفتم به هنرستان الکترونیک. آنجا زمینه خیلی فراهم بود برای کارهای فرهنگی و هنری؛ در آن زمان ما در حدود 10 تا 20 کلوپ فرهنگی و هنری تشکیل داده بودیم. کارهای دستی، کارهای هنری و حتی ما آنجا کلوپ قرآن داشتیم که 30، 40 نفر از اعضای کلوپ قرآن ما از دبیرستانیها بودند و جوانان متعهد در آنجا جمع شده بودند. بعد از انقلاب هم بچههای همین کلوپها با ما همکاری داشتند. سال 59منتقل شدم به امور تربیتی استان. اوایل تشکیل این نهاد بود. | سال 55 بود که به عنوان دبیر پرورشی رفتم به هنرستان الکترونیک. آنجا زمینه خیلی فراهم بود برای کارهای فرهنگی و هنری؛ در آن زمان ما در حدود 10 تا 20 کلوپ فرهنگی و هنری تشکیل داده بودیم. کارهای دستی، کارهای هنری و حتی ما آنجا کلوپ قرآن داشتیم که 30، 40 نفر از اعضای کلوپ قرآن ما از دبیرستانیها بودند و جوانان متعهد در آنجا جمع شده بودند. بعد از انقلاب هم بچههای همین کلوپها با ما همکاری داشتند. سال 59منتقل شدم به امور تربیتی استان. اوایل تشکیل این نهاد بود. | ||
مقارن با ایّام پیروزی انقلاب اسلامی، فضای عمومی آموزش و پرورش چگونه بود؟ به ویژه هنرستانی که خودتان حضور تشریف داشتید، چه شرایطی داشت؟ | مقارن با ایّام پیروزی انقلاب اسلامی، فضای عمومی آموزش و پرورش چگونه بود؟ به ویژه هنرستانی که خودتان حضور تشریف داشتید، چه شرایطی داشت؟ | ||
در مقطع پیش از انقلاب، تعدادی از همکاران هنرستان و تعداد زیادی از دانشآموزانی که معتقد بودند (اهل نماز و مسائل دینی) خیلی زحمت کشیدند. آموزش و پرورش در حدود سه، چهار ماهی تعطیل شد تا این که آرام آرام جو مساعد شد و کسانی که هنوز باورشان نشده بود انقلاب شده، کمکم به مراکز انقلابی کشیده شدند. تعدادی از دانشآموزان از طریق ما راهنمایی میشدند و به مراکز انقلابی میرفتند و از آنجاها به راهپیماییها و سایر برنامهها. در سالهای نخست پیروزی انقلاب، ما مشکلات بزرگی در هنرستان داشتیم. هر دو نفر، سه نفر گروهکهایی تشکیل داده بودند و به خود حق میدادند و میگفتند ما در راهپیماییها و تظاهرات شرکت داشتیم و چنین و چنان کردهایم و میخواستند راه خود را ادامه دهند؛ اظهار نظر میکردند، ابراز وجود میکردند که واقعاَ فشار زیادی بود روی دوش ما. مسئولین مدرسه و ما که دبیر پرورشی بودیم، تا آنجایی که میتوانستیم به حول و قوّهی الهی از عهدهی اینها برآمدیم. آخرین گروهی که در هنرستان ماندگار شد «انجمن اسلامی» بود. تازه ده، پانزده گروه از هم پاشیده شده بودند و میخواستیم انجمن اسلامی را تقویت کنیم که به لطف خدا تقویت شد؛ کارها هم خیلی خوب پیش میرفت، ولی آنطور که باید و شاید زمینه در هنرستان برای بنده برای انجام بعضی کارهای پرورشی فراهم نبود. | در مقطع پیش از انقلاب، تعدادی از همکاران هنرستان و تعداد زیادی از دانشآموزانی که معتقد بودند (اهل نماز و مسائل دینی) خیلی زحمت کشیدند. آموزش و پرورش در حدود سه، چهار ماهی تعطیل شد تا این که آرام آرام جو مساعد شد و کسانی که هنوز باورشان نشده بود انقلاب شده، کمکم به مراکز انقلابی کشیده شدند. تعدادی از دانشآموزان از طریق ما راهنمایی میشدند و به مراکز انقلابی میرفتند و از آنجاها به راهپیماییها و سایر برنامهها. در سالهای نخست پیروزی انقلاب، ما مشکلات بزرگی در هنرستان داشتیم. هر دو نفر، سه نفر گروهکهایی تشکیل داده بودند و به خود حق میدادند و میگفتند ما در راهپیماییها و تظاهرات شرکت داشتیم و چنین و چنان کردهایم و میخواستند راه خود را ادامه دهند؛ اظهار نظر میکردند، ابراز وجود میکردند که واقعاَ فشار زیادی بود روی دوش ما. مسئولین مدرسه و ما که دبیر پرورشی بودیم، تا آنجایی که میتوانستیم به حول و قوّهی الهی از عهدهی اینها برآمدیم. آخرین گروهی که در هنرستان ماندگار شد «انجمن اسلامی» بود. تازه ده، پانزده گروه از هم پاشیده شده بودند و میخواستیم انجمن اسلامی را تقویت کنیم که به لطف خدا تقویت شد؛ کارها هم خیلی خوب پیش میرفت، ولی آنطور که باید و شاید زمینه در هنرستان برای بنده برای انجام بعضی کارهای پرورشی فراهم نبود. | ||
از فضای سیاسی دو سه سال اول انقلاب فرمودید و اینکه گروهکهای مختلف خواهان حضور در فضای مدارس و هنرستانها بودند و به نوعی سهمخواهی میکردند از انقلاب. این فضا در دانشآموزان چه تاثیری گذاشته بود و شما چه روندی را در برخورد با این گروهکها در پیش گرفته بودید؟ | از فضای سیاسی دو سه سال اول انقلاب فرمودید و اینکه گروهکهای مختلف خواهان حضور در فضای مدارس و هنرستانها بودند و به نوعی سهمخواهی میکردند از انقلاب. این فضا در دانشآموزان چه تاثیری گذاشته بود و شما چه روندی را در برخورد با این گروهکها در پیش گرفته بودید؟ | ||
اینها البته موقعیتهای آنچنانی نداشتند ولی به هر حال گروههایی بودند که خود را ذینفع میدانستند؛ در راهپیماییها شرکت داشتند، در مسائل انقلاب بودند، به طریقی میخواستند خود را نشان دهند، یادم هست که یکی از دانشآموزان ما به نام «حسن» که هنوز هم بعضی مواقع او را میبینم، وابسته به یکی از این گروهکها بود. در یکی از مراسمها به او گفتم: حسن آقا بیا این عکس امام را بزن آن بالا. گفت: من عکس امام را بزنم بالا؟ گفتم: بله. گفت: دوستان من، من را اذیت میکنند، من را میکشند! گفتم: اصلاً مسئلهای نیست؛ آیا خودت دلت میخواهد عکس را بزنی؟ گفت: دلم میخواهد ولی از ترس گروه و رفقا نمیتوانم. گفتم: تو بزن، توکل کن بر خدا؛ اصلاَ هیچ واهمهای هم نداشته باش… او هم جرات پیدا کرد و عکس امام را زد آن بالا. | اینها البته موقعیتهای آنچنانی نداشتند ولی به هر حال گروههایی بودند که خود را ذینفع میدانستند؛ در راهپیماییها شرکت داشتند، در مسائل انقلاب بودند، به طریقی میخواستند خود را نشان دهند، یادم هست که یکی از دانشآموزان ما به نام «حسن» که هنوز هم بعضی مواقع او را میبینم، وابسته به یکی از این گروهکها بود. در یکی از مراسمها به او گفتم: حسن آقا بیا این عکس امام را بزن آن بالا. گفت: من عکس امام را بزنم بالا؟ گفتم: بله. گفت: دوستان من، من را اذیت میکنند، من را میکشند! گفتم: اصلاً مسئلهای نیست؛ آیا خودت دلت میخواهد عکس را بزنی؟ گفت: دلم میخواهد ولی از ترس گروه و رفقا نمیتوانم. گفتم: تو بزن، توکل کن بر خدا؛ اصلاَ هیچ واهمهای هم نداشته باش… او هم جرات پیدا کرد و عکس امام را زد آن بالا. | ||
چنین فضای رعبآوری پیش آورده بودند این گروهکها در مدرسه. لازم بود که با تدبیر بیشتری حرکت کنیم در چنین فضایی. | چنین فضای رعبآوری پیش آورده بودند این گروهکها در مدرسه. لازم بود که با تدبیر بیشتری حرکت کنیم در چنین فضایی. | ||
فضای مدرسه در سال 57 و 58 طوری بود که هر کسی از راه میرسید میخواست عکسی، پوستری در مدرسه بزند. من برای جلوگیری از تشتت و کمرنگ شدن خط امام، نصب هر عکسی غیر از عکس حضرت امام را قدغن کرده بودم؛ حتی نصب عکس آیتالله طالقانی و سایر علما را، که بعضاً مورد سوءاستفادهی گروهکهای منحرف واقع میشدند ممنوع کرده بودم. گفتم فقط عکس یک نفر و آن هم امام زده شود. تا اینکه یواش یواش این فضا را آماده کردیم برای طرح مسائل انقلابی. | فضای مدرسه در سال 57 و 58 طوری بود که هر کسی از راه میرسید میخواست عکسی، پوستری در مدرسه بزند. من برای جلوگیری از تشتت و کمرنگ شدن خط امام، نصب هر عکسی غیر از عکس حضرت امام را قدغن کرده بودم؛ حتی نصب عکس آیتالله طالقانی و سایر علما را، که بعضاً مورد سوءاستفادهی گروهکهای منحرف واقع میشدند ممنوع کرده بودم. گفتم فقط عکس یک نفر و آن هم امام زده شود. تا اینکه یواش یواش این فضا را آماده کردیم برای طرح مسائل انقلابی. | ||
تا کی در هنرستان بودید؟ | تا کی در هنرستان بودید؟ | ||
با وجود همهی کارهایی که عرض کردم، در هنرستان ارضاء نمیشدم. فکر میکردم باید بیشتر و موثرتر از این کار کنم. برای همین در سالتحصیلی 59- 58 خودم را به معاونت پرورشی استان معرفی کردم. آن زمان «آقای رحیمی» معاون پرورشی بود. وقتی دلیل و انگیزهام را از آمدن به امور تربیتی گفتم استقبال کرد و پذیرفت که آنجا خدمت کنم. | با وجود همهی کارهایی که عرض کردم، در هنرستان ارضاء نمیشدم. فکر میکردم باید بیشتر و موثرتر از این کار کنم. برای همین در سالتحصیلی 59- 58 خودم را به معاونت پرورشی استان معرفی کردم. آن زمان «آقای رحیمی» معاون پرورشی بود. وقتی دلیل و انگیزهام را از آمدن به امور تربیتی گفتم استقبال کرد و پذیرفت که آنجا خدمت کنم. | ||
در چه واحدی شروع به کار کردید؟ | در چه واحدی شروع به کار کردید؟ | ||
'''سمعی و بصری'''؛ خب با توجه به تحصیل در انستیتو امور هنری و توانمندیهایی که در زمینههایی مانند عکاسی، فیلمبرداری و… داشتم این واحد را نزدیکترین واحد به تخصصهایم یافتم. البته سمعی و بصری، صرفاً یک تقسیمبندی سازمانی بود؛ من و همهی دوستانی که آنجا بودند، هر کاری که زمین میماند انجام میدادیم. از تکخوانی در گروه سرود گرفته تا بازی در نمایشها و تدارکات و… کسی نمیگفت که من فقط برای این کار مامور هستم و بس. | '''سمعی و بصری'''؛ خب با توجه به تحصیل در انستیتو امور هنری و توانمندیهایی که در زمینههایی مانند عکاسی، فیلمبرداری و… داشتم این واحد را نزدیکترین واحد به تخصصهایم یافتم. البته سمعی و بصری، صرفاً یک تقسیمبندی سازمانی بود؛ من و همهی دوستانی که آنجا بودند، هر کاری که زمین میماند انجام میدادیم. از تکخوانی در گروه سرود گرفته تا بازی در نمایشها و تدارکات و… کسی نمیگفت که من فقط برای این کار مامور هستم و بس. | ||
شما سرود هم میخواندید؟ | شما سرود هم میخواندید؟ | ||
سطر ۴۷: | سطر ۴۷: | ||
مثلاً یکی از کارهای ما پخش فیلم از طریق آپارات در جاهای مختلف بود. آن زمان، امکانات پخش فیلم به این گستردگی نبود. برای همین، در امور تربیتی، واحد سیار پخش فیلم درست کرده بودیم. یک دستگاه آپارات 16میلیمتری بود که شب و روز با ما بود. فیلمها را برمیداشتیم و به مساجد حاشیهی تبریز و مدارس شهرستانها میرفتیم و تغذیه میکردیم. دو سه سال، بسیاری از مساجد را تحت پوشش قرار دادیم. یادم هست که فیلم «دو چشم بیسو» و «بلمی به سوی ساحل» را در اکثر مساجد پخش کردیم. استقبال هم میشد از این فیلمها. مردم بعد از نماز مینشستند مسجد و منتظر ما و آپاراتمان میشدند. نکتهی جالب اینجاست که به شهرستانها میرفتیم بدون اینکه ابلاغ داشته باشیم از طرف اداره. اصلاً در این فکرها نبودیم. فقط عاشق این کارها بودیم و تاثیر بسیاری هم داشت. | مثلاً یکی از کارهای ما پخش فیلم از طریق آپارات در جاهای مختلف بود. آن زمان، امکانات پخش فیلم به این گستردگی نبود. برای همین، در امور تربیتی، واحد سیار پخش فیلم درست کرده بودیم. یک دستگاه آپارات 16میلیمتری بود که شب و روز با ما بود. فیلمها را برمیداشتیم و به مساجد حاشیهی تبریز و مدارس شهرستانها میرفتیم و تغذیه میکردیم. دو سه سال، بسیاری از مساجد را تحت پوشش قرار دادیم. یادم هست که فیلم «دو چشم بیسو» و «بلمی به سوی ساحل» را در اکثر مساجد پخش کردیم. استقبال هم میشد از این فیلمها. مردم بعد از نماز مینشستند مسجد و منتظر ما و آپاراتمان میشدند. نکتهی جالب اینجاست که به شهرستانها میرفتیم بدون اینکه ابلاغ داشته باشیم از طرف اداره. اصلاً در این فکرها نبودیم. فقط عاشق این کارها بودیم و تاثیر بسیاری هم داشت. | ||
به نظرتان رمز موفقیت شما در امور تربیتی چه بود؟ و چرا توانستید در آن دوره، آن همه کار انجام دهید؟ | به نظرتان رمز موفقیت شما در امور تربیتی چه بود؟ و چرا توانستید در آن دوره، آن همه کار انجام دهید؟ | ||
ببینید ما در امور تربیتی استان یازده نفر بودیم. اما این یازده نفر هر کدام به اندازهی چند نفر کار میکردند. هیچکدام هم نمیگفتند که تقسیم کار است و من فقط باید فلان کار را بکنم. علاوه بر این، حس تعهد نسبت به جامعه در اوج بود. بدنبال اضافهکاری و پاداش و تشویق دیگران هم نبودیم. هر کس با عشق خودش کار میکرد. به نظرم، آن صفا و خلوص و کار برای خدا بود که آن همه موثر میشد. | ببینید ما در امور تربیتی استان یازده نفر بودیم. اما این یازده نفر هر کدام به اندازهی چند نفر کار میکردند. هیچکدام هم نمیگفتند که تقسیم کار است و من فقط باید فلان کار را بکنم. علاوه بر این، حس تعهد نسبت به جامعه در اوج بود. بدنبال اضافهکاری و پاداش و تشویق دیگران هم نبودیم. هر کس با عشق خودش کار میکرد. به نظرم، آن صفا و خلوص و کار برای خدا بود که آن همه موثر میشد. |