تصمیم گرفت با یکی از جانبازان دفاع مقدس ازدواج کند

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۸ توسط ابوالفضل بکرای (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معرفی

خانم شمسیه طیبی متولد سال 1342 است

فعالیت ها

در حوزه بصورت شبانه روزی درس خواند. نزد شهید علم الهدی، نهج البلاغه را فرا گرفت. آقای مجدم نیز به او طرح سیاسی آموزش داد. سال 1363 معلم دینی آموزش و پرورش شد. سپس در رشته ی پرورشی مدرک کارشناسی گرفت. در مدارس، کارهای فرهنگی و تربیتی زیادی انجام داد. مسابقات سرود، تئاتر، نقاشی و قرآن با موضوع جنگ و انقلاب برگزار کرد. دوران دفاع مقدس نیز، در پشت جبهه فعالیت داشت.وی به عنوان یک دختر روستایی که با تمام مسائل دهه 40 دست و پنجه نرم کرده حائز اهمیت است. سبک زندگی و نوع ارتباط بین فردی در خانواده و تاثییرگذاری همه افراد در رشد معنوی یکدیگر موضوع قابل بررسی است. از طرفی کنشگری و فعالیت های تک تک اعضای خانواده تا جایی که کار به ترور و تهدید می¬رسد نکته قابل توجهیست. با این حال تصمیمی که خانم طیبی در زمان ازدواجش با یک جانباز و ازاده دفاع مقدس می¬گیرد دریچه جدیدی از زندگی وی را برای مخاطب باز می¬کند چون این انتخاب با آگاهیی و آزادانه بوده و قطعا در طول زندگی مشترک واکنش های های خانم طیبی به عنوان یک زن باید جالب باشد. خانم طیبی نماد بارز یک زن با لطافت است که فعالیت هایش را در بطن امور تربیتی ادامه می-دهد و در عین حال یک مادر و یک همسر است. و در این بین مشقت های بسیاری را متحول می¬شود که نشان از توانایی و مهارت حل مسئله در سه ساحت فردی، اجتماعی و خانوادگی است. در زمان فعالیت در مدارس بچه ها را هر جمعه به خرمشهر، آبادان، مسجدسلیمان، دزفول و شوش می¬برد. در مسیر، درباره جنگ و انقلاب حرف می¬زد. سرودهای مذهبی و انقلابی پخش می¬کرد. در شهر هم به مزار شهدا یا زیارتگاه¬ها می¬رفتند. وقتی خرمشهر آزاد شد، اولین مدرسه ای بودند که به آنجا رفتند. تمام دیوارهایش پراز سوراخ گلوله ها بود. وسط هفته هم از کارخانه ماکارونی سازی یا فرودگاه اهواز بازدید می¬کردند. کنار درس، قرآن، مفاتیح، صحیفه سجادیه، نهج البلاغه هم به دانش آموزان یاد می¬داد. مدرسه ی فجر که بود در پشتیبانی هم فعالیت داشت. با کمک بچه ها برای رزمنده ها لباس گرم و پتو فرستاد به بچه ها میگفت لوبیا و سبزی بیاورند تا آش بپزند. زنگ تفریح و یا بیکاری هم به آنها می¬فروخت. پولش را به اداره دادند تا به جبهه بفرستند. حتی پیشنهاد می¬داد که برای رزمنده ها نامه بنویسند تا روحیه بگیرند. دوست داشت بچه ها با ارزشهای اسلام و جبهه آشنا شوند. بیشترین نامه ها از مدرسه ی آنها بود.

منبع

دفتر تاریخ شفاهی اهواز ردهدفاع مقدس