پرواز میکنم حتی اگر اعدامم کنند
احمد کشوری گفت: میروم و همه مواضع ضدانقلاب را میکوبم و بساطشان را بر خواهم چید. حتی اگر به خاطر این کار اعدامم کنند. مهم این است کردستان و مردمش بمانند.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، ممکن بود به خاطر این کار اعدامش کنند، اما احمد تصمیم خود را گرفته بود. آن روزها همه سردرگم شده بودند و نمیدانستند باید چکار کنند. دشمن غرب کشور را به آشوب کشیده بود و ناموس مردم داشت به یغما میرفت. کشوری که چند سالی از خلبان شدنش میگذشت سوار هلیکوپتر شد و به فرماندهانش گفت: میروم و همه مواضع ضد انقلاب را میکوبم و بساطشان را بر خواهم چید؛ حتی اگر به خاطر این کار اعدامم کنند. مهم این است کردستان و مردمش بمانند. او مردی نبود که ظلم را تحمل کند و بنشیند و نگاه کند بیگانه با کشور و غرورش چه میکند. این اقتدارش از جوانی نمود پیدا کرده بود. سر کلاس درس آن هم در یک مملکت غریب. وقتی استاد خارجی سعی کرد او را تحقیر کند، احمد چنان بلایی سرش آورده بود که استاد بین زمین و هوا به غلط کردن افتاد.
از این پس استاد شما احمد کشوری است
استاد آمریکایى، زمانی که سکان هلیکوپتر در دست کشوری بود و داشت آموزش میدید، نگاهى به او کرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت کنم بیرون چطور میخواهى از خودت دفاع کنى. احمد به قدرى از نیروهاى بیگانه و خلق و خوى ضداسلامی آنان بدش میآمد که نگاهى به استاد کرد. وقتى لبخند شیطنتآمیز و تحقیرکننده استاد را دید، یقه او را گرفت و گفت: من باید تو را از این بالا پرت کنم پایین. با استاد گلاویز شد. سرهنگ میگفت: استاد به زبان انگلیسى شروع به التماس کرد. صورتش سرخ شده بود. ما از احمد خواستیم که یقه او را رها کند و مواظب باشد که هلىکوپتر سقوط نکند و او قبول کرد. وقتى به زمین نشستیم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او یکه خورده بود که به همه ما گفت: بعد از این، استاد شما احمد کشورى است!
احمد اینگونه یاد گرفته بود که از اقتدار و صلابت کشور و هویتش دفاع کند. حالا که در کشور خودش این اتفاق افتاده تا پای جان ایستاده بود و باید دشمن را به خاک ذلت میکشاند. اما تنها شجاعت نبود که پای کشوری را به میدان آتش باز کرده بود، او شجاعت و ذکاوت و ایمان را باهم داشت. ایمان از کودکی توسط پدر و مادر روستاییاش در وجود او تنیده شده بود. همان سال ۴۸ که به حجت الله گفته بود باید باخدا باشی. همان وقتی که دوستش ماتم گرفته بود چطور کاردستیای را که معلم ازش خواسته درست کند در حالی که تواناییاش را ندارد. احمد به او گفته بود کمکش میکند و روز مقرر بالگردی را درست کرده بود که همه مدرسه مات این کاردستی زیبا شده بودند. گویی فکر پرواز از کودکی دل احمد را برده بود.
خانواده احمد کشوری
کشوری از کودکی در خانوادهای بزرگ شده بود که هر کسی باید روی پای خودش میایستاد و کمک حال پدر کشاورز خود در فیروزکوه میشد. همین تهیدستی خانواده موجب شد احمد دست از تحصیل در دانشگاه بردارد و به هوانیروز ارتش برود. بعد از چند سال کشوری در به پرواز درآوردن هلیکوپترهای «کبری» و «جت رنجر» استاد شد و به دل دشمن زد.
گریهی احمد
کشوری مرد نبرد بود، اما روحیه لطیفی داشت. چند روز قبل از شهادتش گریه میکرد و میگفت: امام خمینی(ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقیها تیراندازی کند. ولی هلیکوپترهای عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودروهایی را که در آن زن و کودکان ایرانی حضور داشتند، مورد اصابت قرار دادند. دیدن این صحنهها بود که احمد را بیش از پیش برای مبارزه مصمم میکرد.
احمد کشوری از زبان شهید صیاد شیرازی
شهید صیاد شیرازی روایت میکرد: در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دموکرات به وقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم. دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند. پس از آنکه مهمات هلی کوپترها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است. وقتی با او تماس گرفتم، گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم. لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جادهای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند. هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند. پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی، سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا. او گفت هلی کوپترم را هدف قرار میدهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمیکند، شهید کشوری گفت: با ذکر یازهرا(س) خود را به قرارگاه میرسانم. ساعتی بعد در حالی که ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم، گفتند او به سلامت و با ذکر یازهرا(س) در حالی که هلی کوپترش هیچ سوختی نداشته به قرارگاه رسیده است. اما بالاخره رسید آن روزی که احمد کشوری باید مزد جهادش را از خدای خود میگرفت. ۱۵ آذر سال ۵۹، هلی کوپتر احمد مورد اصابت میگ بعثیها قرار گرفت و سقوط کرد و حالا ۴۰ سال است احمد روزیخور درگاه حضرت حق است و تا ابد زنده خواهد بود.
وصیت نامه سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری
خدایا شیطان را از ما دور کن
«بسم الله الرحمن الرحیم»
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست
هر روز ستارهای را از این آسمان به پایین میکشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم و نیز میدانید که این اقیانوس بیپایان است و هر بار بر او افزوده میشود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند.
بیتفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرفهای منحرف بیتفاوت نباشید مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید
و وصیت به پدر و مادرم:
پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا میخواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید، نمیگویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریههای امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید، در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان میاندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب میکند
امام را تنها نگذارید فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
والسلام قطرهای از دریای خروشان حزب الله
جستارهای وابسته
منابع
گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس